۳- واحد بالشخص یا واحد سریانی: امر واحدی شخصی است که با جنبه وحدتش بالفعل در خارج موجود است و در عین حال به گونهای وسعت و شمول دارد که بر مراتب زیادی حمل میشود، همچون (وجود) که با حفظ وحدتی که دارد بر همه مراتبش حمل شده و بین آنها، این همانی برقرار میکند و حمل آن نیز از باب (حمل رقیقه و حقیقه) میشود، بدین معنا که مرتبه پایینتر از مراتب وجود، همان وجود مرتبه بالاتر است که ضعیفتر شده است.
جناب صدرا از این نوع وحدت، در بسیاری از بحثها استفاده کرده و به نام (سعه وجودی) از آن یاد میکنند، مثالی که برای این نوع وحدت بیان میکنند، مثال نفس است که با حفظ وحدتش، همه قوا را در بر میگیرد (النفس فی وحدتها کلّ القوی) و همان وحدتی است که در عین تشخّص، با مراتب کثیر قابل جمع است، زمانی که با علّت همراه میشود، علّت است؛ زمانی که با معلول همراهی میکند، معلول، با جوهر، جوهر و… خلاصه اینکه با هر حقیقتی همراه شود، مصداق همان حقیقت میشود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
در واقع با پذیرش اصالت وجود، به وحدتی جز وحدت بالشخص یا سریانی، نمیتوان قائل شد چرا که وقتی تنها حقیقت در دار هستی، از آن وجود باشد و این وجود نیز امر عامّ کلّی باشد؛ ضرورتاً وحدت و حمل آن بر افراد، از باب وحدت سریانی است.
۴- وحدت اطلاقی: وحدت اطلاقی، وحدتی است که نه از جهت مفهوم و نه از جهت مصداق تقسیمپذیر نیست (حتی به اعتبار). و مقصود از این نوع وحدت، وحدت شخصی عرفانی است که یک مصداق بیشتر نداشته و دارای چنان اطلاقی است که هیچ نوع قیدی در آن لحاظ نشود حتی قید اطلاق. به تعبیر استاد آشتیانی:
«در آن، مفهومی که مشعر به تعدّد و غیریت و دوئیت باشد، اعتبار نشود و حتی باید ملاحظه عدم کثرت و تقابل با کثرت و بشرط لائیّت آن از کثرت لحاظ نشود، همچون وحدت حق تعالی».[۴۹]
ب) اقسام تمایز: تمایز و اختلافی که سبب کثرت موجودات میشود، بر چند قسم است:
۱- تمایز به تمام ذات: در این نوع تمایز هیچ وجه اشتراک ذاتی میان موجودات وجود ندارد، نه ذات و ماهیت آنها یکی است و نه در جزء ذات (حنس یا فصل) با یکدیگر مشترکند؛ لذا متباین به تمام ذات میباشند همچون مقولات عشر.
۲- تمایز به بعض ذات: در این نوع تمایز، دو شیء یا بیشتر در جزئی از ذات با یکدیگر اشتراک و در جزء دیگر اختلاف دارند، مثل کثرت انواع یک جنس همانند انسان و اسب، که در جنس (حیوانیّت) با یکدیگر مشترک و در فصل (ناطقیّت و صاهلیّت) اختلاف دارند.
۳- تمایز به عوارض (خارج ذات): در این نوع تمایز بین اشیاء مختلف، هیچ اختلاف ذاتی وجود ندارد، بلکه در تمام ذاتیات با یکدیگر مشترکاند و اختلاف آنها به خاطر وجود عوارضی است که خارج از ذات آنهاست؛ همچون افراد یک نوع (مثل انسان) که انسانیّت، وجه اشتراک آنها و عوارضی چون کم و کیف و وضع و… وجه اختلاف و تمیز بین آنهاست. پس در این نوع تمایز، ما به الامتیاز (امور عرضی)، و ما به الاشتراک (ذات و ماهیت نوعیه) بین موجودات کثیره است.
۴- تمایز به تشکیک: در این نوع تمایز که شیخ اشراق برای اولین بار آن را در حوزه فلسفه مطرح کرد، اشتراک بین موجودات در تمام ذاتیات آنهاست و اختلاف به کمال و نقص و شدت و ضعف همان ذاتیات باز میگردد. بعدها جناب صدرا با اثبات اصالت وجود، تشکیک را در حوزه وجود توجیه و تفسیر نمود.
در مورد (وجود) گفته شد که وجود بسیط است و جزء ندارد، بنابراین تمایز به جزء ذات در آن متصوّر نیست و تمایز به خارج از ذات نیز در مورد وجود بیمعناست؛ چرا که غیر از (وجود) چیزی نیست که به واسطه آن بتوان بین موجودات تمایز قائل شد؛ لذا تمایز حقیقت خارجی وجود، یا به تمام ذات است که همان تباین محض میان وجودات است – قول منسوب به مشاء- یا تمایز به شدت و ضعف و کمال و نقص است که همان کثرت تشکیکی است.[۵۰]
۱-۴-۴-۳- حقیقت تشکیک:
همان گونه که واضح شد، مشکّک، مفهومی کلی است که بر افراد و مصادیق خود با اختلاف در شدّت و ضعف و تقدّم و تأخّر و… حمل میشود؛ امّا حقیقت تشکیک در نظام فلسفی جناب صدرا که نظامی وجودی است، حقیقت وجود است و ایشان اگر از تشکیک در مفاهیم سخنی به میان آورده و آن را به متواطی و مشکک تقسیم کرده، از باب تقریب به ذهن بوده و الاّ اصل بحث بر سر واقعیت و حقیقت وجود است که آن را مشکک میدانند، هرچند اولین اول کسی که بحث تشکیک را به میان آورد، جناب شیخ اشراق بود که در بحث (انوار مجرده) قائل به تشکیک شدند[۵۱]، امّا ایشان نتوانستند جریان تشکیک را در کلّ نظام هستی سامان دهد، بلکه سخن ایشان در باب تشکیک، تنها شامل مجردات میشد و غواسق و مادیات را خارج از این مرتبه میکردند.
جناب صدرالمتألهین با قائل شدن به اصالت وجود، تشکیک را در کلّ مراتب هستی مطرح کرده و توانست با این اصل اساسی، کل موجودات را در نظام تشکیکی خود سامان داده و بسیاری از مباحث را بر اساس آن حلّ و فصل کند، همچون بحث البسیط الحقیقه کلّ الاشیاء، علم باریتعالی و…. .
امّا این که حقیقت وجود، حقیقت مشککی است به دلیل این است که بنا بر اصالت وجود، کثرات خارجی را نمیتوان به (ماهیات) بازگرداند، چون ماهیت اعتباری است؛ بلکه کثرت را نیز باید بر اساس وجود تفسیر کرد، بنابر این هم (ما به الاشتراک) و هم (ما به الامتیاز) هر دو به حقیقت وجود باز میگردند. پس این حقیقت وجود است که دارای درجات و مراتب مختلفی است و به نحو اشدیّت و اضعفیّت و اولویّت و… در مراتب مختلف جاری است، چنان که جناب صدرا در جریان تشکیک در مراتب، صریحاً به این مطلب اذعان نموده، آن جا که میگوید:
«حقیقه الوجود… أمراً بسیطاً… و هو الّذی یتجلّی فی مراتبه و یظهر بصورها و حقائقها فی العالم و العین».[۵۲]
۱-۴-۴-۴-تعریف تشکیک:
با توجه به آنچه گفته شد میتوان تشکیک را این گونه تعریف نمود: حقیقتی که دارای مراتب و درجات مختلفی باشد. به گونهای که این حقیقت در جمیع مراتب و درجات آن جاری بوده و ما به التفاوت در آن عین ما به الاشتراک باشد.
برای وضوح بیشتر تعریف تشکیک باید به بررسی ملاک و شرایط و ارکان تشکیک پرداخت:
۱-۴-۴-۵- ملاک تشکیک:
ملاک عمومی تشکیک، چنانکه در تعریف آن بیان شد، این است که امتیاز و اشتراک موجودات به یک حقیقت برگردد و آن حقیقت نیز تمام ذات آنها را تشکیل دهد نه جزء ذات را. در چنین مواردی که چند شیء کثیر داریم که یکی شدیدتر از دیگری است. باید این امور متکثر از یک طرف، از یک نحو حقیقت برخوردار باشند و تمایز و فرق آنها نیز در همان نحو حقیقت بوده باشد؛ حال که اصالت با وجود است و غیر وجود تحقق ندارد، این اشیاء مختلف همه از حقیقت وجود برخوردارند و تمایز و فرق آنها هم در همین وجود است، چرا که چیزی جز (وجود) در دار هستی نیست که بخواهد عامل این تمایز واقع شود، پس حقیقت وجود، تمام ذات آنها را در بر میگیرد.
استاد آشتیانی در این باره میگوید:
«ملاک تفاوت و تشکیک، خاصیت ذاتی هستی است، اصل وجود با حفظ وحدت اطلاقی، دارای مراتب متصل و هر مرتبهای دارای حکم خاص و در عین حال واجد جمیع احکام مخصوص طبیعت وجود است».[۵۳]
جناب صدرا نیز در مورد این ملاک میفرمایند:
«إنّ التفاوت بین شیئین قد یکون بنفس ما وقع فیه التوافق بینهما لا بما یزید علیه و لا بما یدخل فیه».[۵۴]
البته ایشان برای این ملاک عام، از تعبیر دیگری هم استفاده کرده و گفته که تفاضل و اختلاف به اقدمیّت، اولویّت و… باشد که این تعبیر نیز برگشت به همین ملاک عام میکند، چرا که در چنین اموری که وجه امتیاز به شدت و ضعف و کمال و نقص است، ضرورتاً ما به الاشتراک و ما به الامتیاز یک نحو حقیقت است و در نتیجه کثرت آنها، تشکیکی است. ایشان میفرماید:
«ضابطه الاختلاف التشکیکی علی أنحائه هو أن یختلف قول الطبیعه المرسله علی أفرادها بالأولویه أو الأقدمیّه أو الأتمیّه الجامعه الأشدّیه و الاعظمیّه و الأکثریّه».[۵۵]
۱-۴-۴-۶- ارکان تشکیک:
با توجه به تعریفی که از تشکیک گفته شد، برای تحقق تشکیک، ۴ رکن یا شرط لازم است که تشکیک حقیقی بدون آن ارکان محقق نمیشود.
۱- وحدت حقیقی: جناب صدرا قائل است که برای وجود در خارج، وحدت حقیقی وجود دارد، امّا مقصود از این وحدت، وحدت سنخی نیست آن گونه که شیخ اشراق گفته که از جنس مفاهیم بوده و در خارج، صرفاً وحدت بالقوه دارد، بلکه مقصود وحدت سریانی است به گونهای که تمام افراد را در بر گرفته و وحدتش نیز در خارج بالفعل باشد. گفتار ایشان در «الشواهد الربوبیّه» چنین است:
«إنّ شمول الوجود للأشیاء لیس کشمول الکلی للجزئیات کما أشرنا إلیه، بل شموله من باب الإنبساط و السریان».[۵۶]
۲- کثرت حقیقی: مقصود از کثرت حقیقی، کثرتی است که به امر اصیل و حقیقی وجود بازگشت نماید و امتیاز بین امور کثیر نیز، یا به ذات وجود برمیگردد همچون ذات واجب نسبت به غیر خودش، یا به مرتبهای از مراتب وجود.
کثرت حقیقی در مقابل کثرت اعتباری است که از ناحیه ماهیّت عارض وجود میشود. نظیر تمایزی که بین وجود انسان و وجود درخت است که از باب اتّحاد بین وجود و ماهیّت، حکم یکی به دیگری سرایت کرده و تمایز به وجود هم نسبت داده میشود.[۵۷]
۳- سریان وحدت در کثرت: همان گونه که بیان شد، مقصود از این وحدت، وحدت سریانی یا بالشخص است که با کثرت سازگار و هماهنگ بوده و اصلاً معنای سریان، جز با وجود کثرت نمیسازد، پس باید کثرتی باشد تا وحدت در آن ساری باشد.
«إنّ الکثره لا تنافی الوحده بل تؤکدها فإنّها کاشفه عن الأشملیّه و الاوسعیّه».[۵۸]
۴- رجوع کثرت به وحدت: مقصود از کثرت، همان کثرت حقیقی است که وجه اشتراک و وحدتی بین آنها وجود دارد و ارتباط بین آنها از طریق همین وجه اشتراک است.
در واقع شرط سوم و چهارم، یعنی (سریان وحدت در کثرت) و (رجوع کثرت به وحدت)، همان ما به الامتیاز و ما به الاشتراکی است که در مسأله تشکیک مدّ نظر است.
خلاصه آن که اوّلاً باید امور مختلف و کثیری داشته باشیم که وجه اشتراکی داشته باشند و آن وجه مشترک در این امور کثیر حقیقتاً ساری و جاری باشد و ثانیاً اختلاف بین امور کثیر نیز به همین جهت وحدت رجوع کند، بنابراین تمام ذاتیات کثرات را همین وجه مشترک (وجود) تشکیل میدهد.
۱-۴-۴-۷-اقسام تشکیک:
اجمالاً میتوان اقوال منسوب به تشکیک در وجود را به ۳ قول مهم تقسیم کرد:
۱- تشکیک عامی: در تشکیک عامی منسوب به مشاء، همه موجودات اصیل هستند و اصل ذات اشیاء متباین به تمام ذات است. یعنی وجود واجب با وجود ممکن ذاتاً متفاوت است و هیچ اشتراک ذاتی بین آنها نمیتوان یافت. موجودات فقط در یک امر مشترکند و آن «مفهوم وجود» است که لازم عام برای همه آنهاست.
امّا صرف این امر مشترک موجب اشتراک بین موجودات نمیشود؛ چرا که در خصیصه انتزاعی (مفهوم وجود) که خارج از ذات آنهاست با یکدیگر شریکند نه در امر ذاتی. پس در تشکیک عامی، صدق مفهوم بر مصادیقش به اولویت و اخرویت و اضعفیت و سایر انحاء تفاوت است، به گونهای که مصادیق، همه در آن مفهوم مشترکاند و در عین حال یکسان نیستند، همچون سفیدی برف و سفیدی کاغذ. در واقع، در تشکیک عاملی، اختلاف به امور زائد بر ذات اشیاء برمیگردد.[۵۹]
۲- تشکیک خاصی: مراد از تشکیک خاصی آن است که (ما به الاشتراک) و (ما به الامتیاز) عین یکدیگر باشند، منتهی میان آنها اختلاف به کمال و نقص وجود داشته باشد به گونهای که همین کمال و نقصها و شدت و ضعفها، موجب کثرت این حقیقت واحده شود.
مثالی که معمولاً در باب تشکیکی خاصی زده میشود، مثال (نور) است که با مقایسه نورهای مختلف مثلِ نور آفتاب و نور چراغ و نور شمع و… این مطلب فهمیده میشود که اینها در اصل نوریّت شریکند و اختلاف آنها هم به شدّت و ضعف در همان نوریّت است. امّا این بیان موهوم وحدت سنخی است. مثالی که در باب تشکیک خاصی میتوان بیان کرد، نوری است که دارای ۱۰۰ درجه از مبدأ میباشد و هرچه از مبدأ فاصله میگیرد، شدّت نورانیّتش کمتر میشده و به ترتیب به ۹۰-۸۰ درجه و کمتر میرسد، و اگر در این مورد دقت شود، از یک طرف همان یک نور است که از مرتبه بالا تا پایین را فرا گرفته و از طرفی اختلاف هم بین این درجات و مراتب در نورانیّت وجود دارد. وجود، نیز چنین است. بدین معنا که وجود به وحدت سعی که دارد، تمام مراتب هستی را فرا گرفته و اختلاف بین موجودات به مراتب مختلف آن هاست، و حقیقتاً، حقیقت وجود به نفس ذات، مقتضی تشکیک خاصی است و این اقتضاء ایجاب میکند که وجود با حفظ اصلِ وحدت اطلاقی خود در مرتبهای علّت باشد و در مرتبهای معلول، علّت، معلولِ علتِ کاملتر و قویتر است و این سلسله مراتب علیّت و معلولیّت، علّت شدیدتر و کاملتر از معلول است و لذا از حیث رتبه هم مقدّم بر معلول میباشد؛ بنابر این دو وجودی که در درجه علّت و معلول قرار گرفتهاند. از نظر اصل حقیقت واحدند هر دو وجود، طارد عدم هستند – به گونهای که اگر وجود معلول، ترقی کند (بنا بر فرض محال) عین علّت میشود و اگر وجود علّت تنزل نماید (به فرض محال) عین معلول خواهد بود. پس کثرت حاصل از رابطه علّی و معلولی، کثرت تشکیکی است.[۶۰]
جناب صدرا بر این عقیدهاند که همان گونه که تشکیک در مراتب طولی وجود جاری است در مراتب عرضی هم تشکیک جاری میشود؛[۶۱] چرا که اصل کثرت چه طولی و چه عرضی از اصل وجود ناشی شده و ماهیات متکثر در عرض هم، نیز از وجودات اصل وبه تبع وجود پدید میآیند، پس تشکیک عرضی هم، در وجود محقق است؛ در این نوع تشکیک، هم کثرت حقیقی، وجود میباشد و هم وحدت حقیقی؛ وحدتی که محیط به کثرات و ساری در آنهاست؛اما کثرت آن ناشی از شدت وضعف وکمال ونقص نباشد، همچون اجزاءفرضی زمان که مابه الإشتراک از سنخ مابه الإمتیاز (زمان)است، اما این اجزاء مذکور متفاضل نیستند بلکه مشابه یکدیگرند.[۶۲]
۳- تشکیک خاصّ الخاصّی یا تشکیک در مظاهر:
این نوع از تشکیک که عرفا به آن قائلند و نظریه نهایی جناب صدرا در باب تشکیک، همین نوع از تشکیک میباشد.
توضیح اینکه: در عرفان، حقیقت وجود، منحصر در ذات باری تعالی است و وحدتی که دارد، وحدت اطلاقی (حقه حقیقیه) است که قابل تعدّی و سرایت به غیر نیست و این کثراتی که مشاهده میشود، نه به عنوان موجودات مستقلی که از وجود حظّ و بهرهای برده باشند، وجود دارند؛ بلکه کثرات، (نمودِ) آن وجود حقیقی هستند و به عنوان (مظاهر و عکوس) از آنها یاد میشود. و اگر در عرفان، نامی از تشکیک برده میشود، مقصود تشکیک در مراتب همین ظهورات است که از وجود منبسط (صادر اول) تا پایینترین مرتبه وجودی را شامل میشود و آنها نیز از جهت شدّت و ضعف، در بهرهای که از ظاهر بودن دارند و درجه اقدسیّت و دنوّشان به واجب تعالی، درجات و مراتبشان با یکدیگر تفاوت دارد. این معنا از تشکیک را سید حیدر آملی، چنین بیان میکند:
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت