کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


 



هیئت داوری که در اختلافات تجاری بین‌المللی قضاوت می‌کند، صلاحیت خود را از قرارداد داوری می‌گیرد. قرارداد داوری تنها منبع ایجاد صلاحیت برای هیئت داوری است. اگر هیئت داوری فاقد صلاحیت باشد، اقدامات او که در رأی نهایی منعکس گردیده غیرقابل اجرا و بلااثر می‌گردد. مخصوصاً اگر بدون هیچ صلاحیتی رأی صادر کرده باشد. ولی اگر ضمن رسیدگی به موضوعاتی که در صلاحیت اوست، به اختلافاتی بپردازد و در مورد آن تصمیم بگیرد که خارج از محدوده صلاحیتی (قرارداد داوری) است در این صورت هیئت داوری از حدود صلاحیت خود خارج‌شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در زمینه‌ی حقوق داخلی نیز موضوع به همین صورت است، مرجع داوری که برای فصل اختلاف مشخصی تشکیل گردیده در محدوده‌ای کاملاً متفاوت از دادگاه دولتی اقدام می کند. اختیارات دادگاه دولتی برای فصل اختلاف بسیار وسیع است. در مقابل، اختیار مرجع داوری منحصر به آن‌هایی است که طرفین در محدوده مقررات به داور داده‌اند و یا مرجع مزبور در اجرای قانون دارا می‌شود. البته اختیارات علی‌الاصول به‌اندازه‌ای است که به مرجع داوری اجازه می‌دهد به گونه‌ی مناسب و کاملی وظیفه‌ی خود را در چهارچوب مطلبی که موضوع داوری بوده است به سرانجام برساند.[۸۹]
بند دوم: چگونگی ابطال رأی داوری به جهت تجاوز داوران از حدود اختیار و موضوع
قانون‌گذار در بند (۳) ماده ۴۸۹ قانون آیین دادرسی مقرّر می‌دارد: «داور خارج از حدود اختیار خود رأی صادر نموده باشد…» این فرضی است که داور به‌عنوان‌مثال حق اظهار عقیده در مورد قرارداد بیع معینی داشته، اما در خصوص قرارداد وکالتی که ارتباط با آن داده‌شده است نیز اظهار عقیده نموده و رأی صادر کرده باشد.
مرجع داوری باید حدود اختیارات خود را رعایت و در آن محدوده اقدام به صدور رأی نماید. بنابراین چون دعوا ورشکستی، دعوای راجع به اصل نکاح، فسخ آن، طلاق و نسب و مسائل مربوط به وقوع جرم قابل ارجاع به داوری نمی‌باشد، صدور رأی در موارد مزبور خارج از حدود اختیار داور می‌باشد. همچنین داور تنها اختیار رسیدگی به دعوای اشخاصی را دارد که دخالت و شرکت در تعیین داور داشته‌اند (ماده ۴۹۵ ق.آ.د.م) افزون بر آن درصورتی‌که داور اختلاف را به سازش خاتمه داده باشد بی‌آنکه اختیار صلح داشته باشد، خارج از حدود اختیار خود رأی صادر کرده است.[۹۰]
مشابه همین موضوع در بند (ه) (۱) ماده ۳۳ ق.د.ت.ب وجود دارد: «داور خارج از حدود اختیار خود رأی داده باشد…»
مطابق این بند چنانچه داوران از اختیارات اعطایی تجاوز نمایند، رأی صادره قابل‌ابطال است. به‌عبارت‌دیگر تصمیم داوران در موضوعاتی که به آن‌ها ارجاع نشده مثل این است که در خصوص آن موضوعات موافقت‌نامه داوری وجود ندارد. تجاوز داوران از حدود اختیارات زمانی مطرح می‌شود که داوران از حدود موافقت‌نامه داوری به معنای اعم تجاوز کرده‌اند. موافقت‌نامه داوری به معنای اعم تنها ناظر به موافقت‌نامه کتبی منعقده قبل از بروز اختلاف نیست طرفین ممکن است در مراحل داوری نیز به‌طور صریح یا ضمنی محدوده موافقت‌نامه داوری را گسترش داده باشند. مثل‌اینکه در «ارجاع نامه»[۹۱] محدوده داوری توسعه‌یافته باشد و یا در طول رسیدگی طرفین به‌طور ضمنی بر توسعه قلمرو موافقت‌نامه داوری توافق کرده باشند. مسئله تجاوز از حدود اختیارات اصولاً زمانی مطرح می‌شود که موضوع در فرایند رسیدگی توسط یکی از طرفین ابرازشده ولی دیوان داوری به آن توجه نکرده است.[۹۲]
همچنین به‌موجب ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م و بند دوم آن چنانچه داور نسبت به مطلبی که موضوع داوری نبوده رأی صادر نماید از موارد ابطال رأی داوری است. به‌عبارت‌دیگر داور برخلاف مراجع قضاوتی عمومی که صلاحیتی عام دارند، تنها در محدوده‌ی موضوع موافقت‌نامه داوری تعیین‌شده می‌تواند نسبت به صدور رأی اقدام نماید، البته آن‌هم درصورتی‌که طرفین در مراجعه به داور مأموریت رسیدگی داور را محدودتر از موضوع موافقت‌نامه نکرده باشند.[۹۳] به‌عنوان‌مثال اگر در موافقت‌نامه داوری موضوع رسیدگی داور صرفاً محدود به رسیدگی به دعوی فسخ باشد در این صورت داور حق اظهارنظر در مورد خسارت ناشی از آن را ندارد. اگرچه در ق.د.ت.ب نص صریحی در خصوص صدور رأی نسبت به مطلبی که موضوع داوری نبوده، دیده نمی‌شود اما به نظر می‌رسد در این قانون نیز با توجه به اهمیت آن داور نمی‌تواند نسبت به مطلبی که موضوع داوری نبوده اظهار عقیده نماید.
حاصل بحث اینکه در خصوص چگونگی ابطال رأی داوری چه در داوری داخلی و چه در داوری تجاری بین‌المللی، داور باید مطابق موضوعات معین‌شده در موافقت‌نامه داوری رأی خود را صادر نماید و از حدود آن تجاوز ننماید در غیر این صورت مورد از موارد ابطال رأی داوری می‌باشد و طرف محکوم‌علیه داوری می‌تواند به آن اعتراض نماید و رأی داور را از درجه اعتبار ساقط نماید.
بند سوم: چگونگی ابطال به جهت بی‌اعتباری قسمتی از رأی و تفکیک آن
شق دوم بند ۳ ق.آ.د.م مقرّر داشته: «… در این صورت فقط آن قسمت از رأی که خارج از اختیارات داور است ابطال می‌گردد.» بنابراین درصورتی‌که داور از حدود اختیار خود خارج شود و یا در مورد اشخاصی که در موافقت‌نامه داوری مشارکت نداشته رأی صادر کند، تنها آن قسمت از رأی که از حدود اختیار داور خارج است و یا در مورد کسانی که طرف داوری نبوده‌اند ابطال می‌گردد.
همچنین در خصوص این بند باید به شرایط قرارداد و قصد مشترک طرفین از ارجاع اختلاف به داوری توجه نمود بدین‌صورت که ممکن است در نظر آن‌ها، تفکیک بخش‌هایی از اختلاف منع شده باشد یا این تفکیک سبب به هم خوردن تعادل در روابط یکی از آن‌ها شود. همچنین می‌توان تصور نمود که اگر داور در همه موضوعات رأی دهد اما دادگاه، بخشی از آن را ابطال نماید، ازنظر طرفین، همانند این است که داور، در بخشی از آن رأی نداده است؛ زیرا مقصود طرفین از غیرقابل‌تفکیک بودن، این است که تمام وجوه اختلاف آن‌ها، بررسی و راهکار نهایی آن به دست آید و این مقصود، در فرضی که بخشی از رأی داور ابطال می‌شود، حاصل نیامده است. بنابراین درجایی که طرفین، تفکیک موضوعات اختلاف را منع می‌کنند، رأی داور به دلیل ماده ۴۷۷[۹۴] قابل‌ابطال است حتی اگر رأی جزئی[۹۵] داور، از سایر جهات، صحیح باشد زیرا صرف تفکیک رأی برخلاف قرارداد طرفین است.[۹۶] حاصل بحث اینکه داور باید از تمامی جهات به شرایط قرارداد و قصد طرفین توجه نماید در غیر این صورت مورد از موارد ابطال رأی داوری است به جهت اینکه برخلاف توافق طرفین رأی صادر نموده است.
همچنین در ق.د.ت.ب در شق دوم بند (ه) ماده ۱-۳۳ در این رابطه مقرّر می‌دارد: «…چنانچه موضوعات مرجوعه به داوری قابل‌تفکیک باشد، فقط آن قسمت از رأی که خارج از حدود اختیارات “داور” بوده، قابل‌ابطال است». این بند دقیقاً مطابق با بند ۳ الف ماده ۲-۳۴ قانون داوری آنسیترال و بند (پ) ماده ۵-۱ کنوانسیون نیویورک است.
بدین ترتیب، اگر رأی صادره قابل‌تفکیک باشد، در این صورت دادگاه باید آن بخش از رأی را که در محدوده اختیارات اعطایی صادرشده، تأیید و بخش دیگر را نقض نماید.[۹۷] البته همان‌گونه که در حقوق داخلی بیان شد در اینجا هم این تفکیک مشروط بر این است که موضوعات قابل‌تجزیه باشد در غیر این صورت کل رأی باطل می‌گردد.
گفتار سوم: چگونگی ابطال رأی داوری به جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ
آنچه در این گفتار می‌آید، مربوط به یک قسمت ابلاغ رأی داور است، ابلاغی که هم پایان مهلت اعتراض به رأی داور را معین می‌کند، وهم در صورت عدم اعتراض به رأی، اجرای آن را ممکن می‌سازد و لذا می‌تواند خالی از اهمیت نباشد. در ذیل ابتدا به بررسی ابلاغ اوراق و اخطاریه‌ها (بند نخست)، و سپس چگونگی ابطال رأی داوری به جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ (بند دوم) از منظر ق.د.ت.ب و ق.آ.د.م می‌پردازیم.
بند نخست: ابلاغ اوراق و اخطاریه‌ها
نیاز به ارسال اوراق و اخطاریه‌ها به طرفین ممکن است قبل یا بعد از رسیدگی، یا در جریان رسیدگی مطرح شود. به نظر می‌رسد که ق.د.ت.ب بین این دو تفاوتی قائل نشده است. درحالی‌که در قانون نمونه داوری آنسیترال صراحتاً مقرراتی را در خصوص ابلاغ اوراق قبل یا بعد از شروع رسیدگی مطرح کرده است، اما در بند (۳) ماده ۳، تبادل مکاتبات در جریان رسیدگی را از شمول آن مقررات استثنا کرده است.
در نظام داوری بین‌المللی، طرفین مجازند که در مورد نحوه و چگونگی ابلاغ اوراق مربوط به داوری توافق کنند. این توافق ممکن است قبل از بروز اختلاف یا بعد از آن انجام گیرد. این اختیار به‌صراحت در ماده ۳ ق.د.ت.ب به اصحاب دعوا اعطا شده است.[۹۸]
همچنین در نظام داوری داخلی داور مکلف است تا قبل از اتمام مهلت داوری، رأی خود را صادر و ابلاغ نماید. ابلاغ رأی به طریقی خواهد بود که در موافقت‌نامه داوری تعیین‌شده یا آنکه به هر ترتیب دیگری که از سوی طرفین معین‌شده است صورت می‌پذیرد؛ ولی اگر طرفین، ترتیبی جهت ابلاغ رأی پیش‌بینی نکرده باشند، ابلاغ رأی موافق ماده ۴۸۵ ق.آ.د.م خواهد بود. بر اساس این ماده: «چنانچه طرفین در قرارداد داوری طریق خاصی برای ابلاغ رأی داوری پیش‌بینی نکرده باشند، داور مکلف است رأی خود را به دفتر دادگاه ارجاع‌کننده دعوا به داور یا دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را دارد تسلیم نماید…»[۹۹]
در خصوص نحوه ابلاغ اوراق قضائی در جریان داوری باید به سابقه ابلاغ توجه نمود و بین دو قضیه فرق قائل شد: اول، موردی‌ که داور از طرف دادگاه مأموریت انجام داوری را پیدا می‌کند، و دوم موردی که داوری خارج از دادگاه عملی می‌گردد. در صورت اول یعنی موردی که داور در تعقیب قرار صادره از طرف دادگاه و نسبت به پرونده مطروحه در دادگستری مأمور رسیدگی و صدور رأی می‌شود، ابلاغ اوراق قضائی به اصحاب دعوا با اشکال زیادی مواجه نمی‌شود. زیرا نشانی طرفین دعوا و سابقه ابلاغ به آنان، در پرونده موجود است و داور با مراجعه به پرونده و اطلاع از نشانی طرفین، و با بهره گرفتن از کوتاه‌ترین طریق ممکن برای تماس با اصحاب دعوا، می‌تواند آنان را برای ادای توضیحات و رسیدگی به پرونده دعوت کند و چون فرض بر این است که طرفین در دادگاه به اختیار نسبت به داوری و احتمالاً تعیین شخص داور توافق کرده‌اند، بعید است آنان به دعوت داور، به هر شکلی که صورت بگیرد، ترتیب اثر ندهند و در فرض عدم ترتیب اثر نیز، چون داور ابلاغ به آنان را با اطمینان از مشخصات و نشانی آنان (که در پرونده دادگاه موجود است) انجام می‌دهد و پرونده دعوا نیز برای مطالعه داور در دادگاه موجود است، به‌هرتقدیر رسیدگی به پرونده و صدور رأی، حتی در غیاب یک‌طرف یا طرفین دعوا، با اشکال عمده‌ای مواجه نمی‌شود.
در صورت دوم یعنی موردی که داوری در خارج از دادگاه و بدون ارتباط با دادگاه انجام می‌پذیرد، چون طبعاً سابقه‌ای از ابلاغ اوراق قضائی به اصحاب دعوا وجود ندارد، مسئله ابلاغ دادخواست و اوراق قضایی به اصحاب دعوا، بخصوص به خوانده، به‌طورجدی‌تری مطرح می‌شود.[۱۰۰] در این حالت دوم داور می‌بایست رأی خود را به دفتر دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوا را دارد تسلیم نماید.
در ابلاغ اولین مسئله تعیین مرجع و یا آدرس کسی است که ابلاغ به او انجام می‌شود. درجایی که طرفین در فرایند داوری ورود پیدا می‌کنند، آدرس آن‌ها طی تبادل درخواست داوری و دفاعیه عنوان می‌شود و بنابراین کلیه مکاتبات و مراسلات به آدرس آن‌ها ارسال می‌شود. درجایی که خوانده در فرایند داوری ورود پیدا نمی‌کند، طبیعتاً آدرس خوانده همان نشانی خواهد بود که خواهان اعلام می‌دارد و بنابراین کلیه مکاتبات و مراسلات به آن آدرس ارسال می‌شود.
دومین مسئله نحوه ابلاغ است. ابلاغ ممکن است به‌صورت تحویل دستی انجام شود که در این صورت باید رسید دریافت گردد. چنانچه اوراق به‌صورت دستی تحویل نشود، این اوراق ممکن است از طریق پست، مؤسسات حمل‌ونقل مراسلات (مثل دی اچ ال) تلگرام، تلکس، فاکس یا سایر وسایل الکترونیکی انجام شود. درصورتی‌که ابلاغ از طریق این ابزارها امکان‌پذیر است که آن‌ها متضمن ثبت و ضبط بوده و بتوان انجام ابلاغ را ثابت کرد.
سومین مطلب، تاریخ ابلاغ یا مراسله است. تاریخ ابلاغ یا مکاتبه روزی است که ابلاغ یا مراسله مربوط را مخاطب یا نماینده او دریافت کرده است. چنانچه ابلاغ مزبور از طریق پست، یا به شیوه الکترونیکی ارسال‌شده باشد، تاریخ ابلاغ زمانی خواهد بود که ابلاغ دریافت شده محسوب گردد.
چهارمین مطلب، شروع مهلت‌ها و موعدهاست. در بسیاری از موارد برای پاسخ یا اعتراض مواعدی مقرّر است که باید مشخص شود که شروع این مهلت‌ها از چه زمانی است. معمولاً این مواعد از روز بعد از تاریخ ابلاغ یا مراسلات به شرح فوق محاسبه می‌شود. هرگاه روز بعد از ابلاغ، تعطیلی رسمی یا روز غیر کاری باشد، موعد مزبور از روز بعد از تعطیل شروع می‌شود، اما تعطیلی‌های بین مهلت جزء موعد محسوب می‌گردد. چنانچه آخرین روز مهلت، روز تعطیلی یا غیر کاری باشد، مهلت در روز بعد از تعطیلی پایان می‌پذیرد.[۱۰۱]
بند دوم: چگونگی ابطال رأی داوری به جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ
قانون‌گذار در ق.آ.د.م در خصوص ابطال رأی داوری به جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ مقرّره خاصی ندارد و به‌بیان‌دیگر آن را از موارد ابطال رأی داوری مذکور در ماده ۴۸۹ این قانون قرار نداده است؛ باوجوداین چون رعایت اصل تناظر لازمه هر قضاوت عادلانه‌ای است باید به طرفین داوری فرصت دفاع و ارائه مستندات خود و اعتراض به رأی نهایی یا موقت داور داده شود این مهم با اعمال قواعد ابلاغ میسر است. در مقابل در ق.د.ت.ب قانون‌گذار صریحاً عدم رعایت مقررات ابلاغ را در بند (ج) ماده ۱-۳۳ از موارد ابطال رأی داوری دانسته است و مشکل قابل‌توجهی وجود ندارد. در اینجا ابتدا به بررسی چگونگی ابطال رأی داوری به‌ جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ در ق.آ.د.م (الف) و سپس در ق.د.ت.ب (ب) پرداخته می‌شود.
الف- چگونگی ابطال رأی داوری به‌ جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ در ق.آ.د.م
در داوری داخلی، اگر ثابت شود که داور بدون توجه به مدارک و یا اعطای فرصت دفاع یا اطلاع‌رسانی غیرمعقول، رسیدگی نموده است، رأی او درخور نقض می‌باشد. این جهت، هرچند به‌صراحت در ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م ذکر نشده اما ازآنجاکه مقتضی قضاوت در اقدام داور وجود ندارد یا مشکوک است، عقلا باید رأی او را نقض نمود. به‌عبارت‌دیگر، هر جا که مقتضی رسیدگی داور محقق نشود و رسیدگی داور، عقلاً و عرفاً، بنابر اقتضائات خود که بر اساس شرایط طرفین و ماهیت موضوع احراز می‌شود، قابل سرزنش و ناپسند تلقی شود، اساساً نوبت به ماده ۴۸۹ نمی‌رسد و باید رأی داور را نقض کرد. ماده ۴۸۹ ق.آ.د.م، به‌جایی منصرف است که اقتضای رسیدگی داور تحقق یابد اما داور دچار اشتباه یا خطا گردد. سلب حق دفاع، با توجه به شرایط طرفین، از مواردی است که رسیدگی داور را عبث می‌کند و حق ابطال تصمیم داور را به زیان‌دیده می‌دهد.[۱۰۲]
اصل تناظر یکی از اصول راهبردی آیین دادرسی مدنی است. بر اساس این‏ اصل هر یک از اصحاب دعوا باید، علاوه بر این‌که فرصت و امکان مورد مناقشه‏ قرار دادن ادعاها، ادله و استدلالات رقیب را داشته باشد، باید فرصت و امکان‏ طرح ادعاها، ادله و استدلالات خود را نیز دارا باشد. و این مهم با ابلاغ رأی به اصحاب دعوا محقق می‌شود.
پرسشی که مطرح می‏شود این است که آیا اصل تناظر منحصراً در مراجع قضایی می‏بایست مورداحترام قرار گیرد یا در تمامی مراجع‏ قضاوتی‏ باید رعایت شود. با توجه به منشأ و مبنای اصل تناظر، این اصل‏ در کلیه مراجع قضاوتی اعم از قضایی، اداری و انتظامی باید مورداحترام‏ قرار گیرد و قانون‌گذار به نحوی اجرای آن را تضمین نموده است. از سوی‏ دیگر تفاوتی بین مراجع عمومی و مراجع استثنایی در این خصوص وجود ندارد و بنابراین اصل تناظر حتی در مراجع قضاوتی غیر دادگستری‏ می‏بایست رعایت ‏شود. و نهاد داوری ازجمله این مراجع است که رعایت اصل تناظر در جهت قضاوت عادلانه لازمه آن می‌باشد.[۱۰۳]
اگر رسیدگی داوری را به یک بنا تشبیه نماییم، ابلاغ به‌منزله رکنی از ساختار آن است که بطلان آن موجب ویرانی و بطلان هر آنچه بر آن بناشده، می‌شود. بنابراین ابلاغ صحیح و قانونی نقش اساسی و مهمی در تحقق دادرسی عادلانه و ترافعی بودن به‌عنوان یکی از ارکان آن خواهد داشت. دادگاه‌ها در پرونده‌هایی که داور بدون ابلاغ به محکوم‌علیه رأی صادر کرده باشند، حکم به ابطال آن صادر نموده‌اند. برای مثال شعبه ۲۷ دادگاه شهید بهشتی در دادنامه شماره ۸۹۰۹۹۷۰۲۲۸۷۰۰۵۵۳ خود چنین نوشته است: «دادگاه توجه دارد که داور قاضی منتخب اراده طرفین دعوا است و ملزم به رعایت تشریفات ق.آ.د.م نیست اما تکلیف دارد اصول دادرسی مدنی که مصداق بارز آن اطلاع خوانده از جریان داوری است را رعایت کند. آنچه مصداقی از تشریفات دادرسی است نحوه و شیوه ابلاغ است اما اصل ابلاغ مصداقی از اصول دادرسی مدنی است… بنابراین دادگاه به استناد ۴۷۶ و ۴۷۷ و ۴۸۲ وحدت ملاک ماده ۴۸۴ و بند ۱ ماده ۴۸۹ قانون آیین دادرسی حکم به بطلان رأی داوری مورد اعتراض صادر و اعلام می کند حکم صادره ظرف بیست روز پس از ابلاغ قابل‌تجدید نظر است».[۱۰۴]
حاصل بحث آنکه به نظر می‌رسد اگرچه داور ملزم به رعایت تشریفات ابلاغ همچون نحوه ابلاغ نمی‌باشد اما اصل ابلاغ رأی به طرفین داوری از اصول دادرسی بوده و موجب ابطال رأی داوری می‌باشد.
ب- چگونگی ابطال رأی داوری به‌ جهت عدم رعایت مقررات ابلاغ قانون داوری تجاری بین‌المللی
برای اینکه داوری به‌صورت منصفانه انجام گیرد، ضروری است که به هرکدام از طرفین فرصت مناسب داده شود که بتواند در تشکیل دیوان داوری مشارکت کند و در فرایند رسیدگی حضورداشته باشد و بتواند ادعاها و دفاعیات خود را به نحوه مقتضی مطرح نماید. در تمام مراحل داوری دو مرحله از آن از بقیه اهمیت بیشتری دارد. نخست درخواست داوری است که به شروع داوری منجر شده و بنابراین طرفین باید از آن به نحوه مناسبی مطلع باشند. دوم تشکیل دیوان داوری و مشارکت طرفین در انتخاب داور اختصاصی و مشترک است. آگاهی از شروع داوری و همچنین اطلاع از تعیین داوران به هرکدام از طرفین امکان می‌دهد که نسبت به مراحل رسیدگی مراقبت کنند.
بند (ج) ماده ۱-۳۳ در این خصوص مقرّر می‌دارد: «مقررات این قانون در خصوص ابلاغ اخطاریه‌های تعیین داور یا درخواست داوری رعایت نشده باشد».[۱۰۵]
در ق.د.ت.ب ، عدم رعایت مقررات قانونی در خصوص ابلاغ کلیه اخطاریه‌ها در کلیه موارد مستلزم نقض رأی دادگاه نیست. دادگاه صرفاً در دو مورد می‌تواند به دلیل عدم رعایت شرایط ابلاغ اخطاریه‌ها رأی صادره را نقض کند و در سایر موارد چنین حقی ندارد. اولین مورد راجع به درخواست داوری است. به‌موجب بند (الف) ماده ۴ ق.د.ت.ب ، «داوری زمانی شروع‌شده محسوب می‌شود که درخواست داوری بر اساس مفاد ماده ۳ این قانون به خوانده داوری ابلاغ‌شده باشد، مگر اینکه طرفین به نحوه دیگری توافق کرده باشند». دومین مورد، در خصوص تعیین داور اختصاصی و مشترک است. به‌موجب ماده ۱۱ ق.د.ت.ب طرفین حق بنیادی دارند که نسبت به تعیین داوران اختصاصی و مشترک اقدام نمایند. برای اینکه طرفین از چنین حق محروم نشوند، باید به آن‌ها فرصت انتخاب داده شود. بنابراین اگر به یکی از طرفین فرصت انتخاب داده نشود تا بتواند داور اختصاصی یا مشترک خود را انتخاب کند، در این صورت رأی صادره قابل‌ابطال خواهد بود.[۱۰۶]
گفتار چهارم: چگونگی ابطال رأی داوری به جهت مشارکت داور جرح شده یا غیرمجاز در صدور رأی
داوران باید دارای اوصاف خاصی باشد و بتوانند وظایف محوله را انجام دهند در صورت از دست دادن آن اوصاف صلاحیت خود را در صدور رأی از دست می‌دهند. همچنین بعضی افراد از انتخاب شدن به‌عنوان داور منع شده‌اند. در ذیل ابتدا موجبات و آیین جرح (بند نخست)، سپس شرایط و موانع شخص داور (بند دوم) و آخر چگونگی ابطال رأی به جهت تأثیر نظر موافق و مؤثر داوری جرح شده یا غیرمجاز در صدور رأی (بند سوم) موردبررسی قرار می‌گیرد.
بند نخست: موجبات و آیین جرح
جرح داور عبارت است از اینکه یکی از طرفین اختلاف، معتقد باشد که داور، واجد صلاحیت داوری نیست و خواستار برکناری و تغییر داور شود. در مورد جرح، این سؤال پیش می‌آید که داور در چه صورتی قابل جرح است؟ چه کسی می‌تواند جرح را انجام دهد؟ تا چه مدتی می‌تواند این کار را انجام دهد؟ آیین جرح چگونه است؟ در ادامه به پاسخ این پرسش‌های می‌پردازیم:
داور در چه صورتی قابل جرح است؟
در نظام‌های حقوقی مختلف مبانی مختلفی برای جرح پیش‌بینی‌شده اما دو موجب از این موجبات شهرت و فراگیری بیشتری دارند که یکی فقدان استقلال است و دیگری فقدان بی‌طرفی، علاوه به این دو مورد موارد دیگری هم هستند که البته شیوع کمتری دارند مانند فقدان اهلیت داور، فقدان قابلیت‌های ویژه برای داور، از لحاظ تخصص که مدنظر طرفین بوده، سوء رفتار داور همچنین ناتوانی داور در اداره جلسات رسیدگی به موضوع داوری[۱۰۷] بند ۱ از ماده ۱۲ ق.د.ت.ب در مقام پاسخگویی به این سؤال برآمده است و مقرّر می‌دارد: «داور در صورتی قابل جرح است که اوضاع‌واحوال موجود، باعث تردیدهای موجهی در خصوص بی‌طرفی و استقلال او شود. یا اینکه واجد اوصافی که موردتوافق و نظر طرفین بوده است، نباشد».
در خصوص معنای فقدان استقلال و فقدان بی‌طرفی می‌توان گفت فقدان استقلال بدین معناست که داور با یکی از طرفین رابطه قبلی یا شغلی یا تجاری یا استخدامی داشته باشد. فقدان بی‌طرفی بدین معناست که داور در حین رسیدگی به نفع یکی از طرفین، موضع‌گیری بکند یا از طرف دیگر سلب حق دفاع بکند.[۱۰۸]
به‌طور خلاصه می‌توان گفت هرگاه یکی از طرفین اختلاف، دلایل و مستنداتی ارائه نماید که حاکی از این باشد که داور، واجد تمام یا برخی از شرایط لازم یا موردتوافق نیست، می‌تواند او را جرح نماید.
چه کسی می‌تواند داور را جرح نماید؟
بند ۱ از ماده ۱۲ ق.د.ت.ب در ادامه پاسخ این پرسش را نیز می‌دهد:
«هر طرف صرفاً به استناد عللی که پس از تعیین داور از آن‌ها مطلع شده است می‌تواند داوری را که خود تعیین کرده و یا در جریان تعیین او مشارکت داشته است، جرح کند».
بنابراین هر یک از طرفین حق‌دارند داور یا داوران را جرح نماید اما شرط چنین کاری این است که در زمان تعیین آن داور، آگاه به اسباب جرح نبوده باشد. مثلاً اگر در داوری میان حسن و حسین، داور با حسین رابطه نسبی داشته است و حسن هم این نکته را می‌دانسته و اعتراضی نکرده، بعداً نمی‌تواند داور را به این سبب جرح نماید. بنابراین اگر داور فاقد یکی از شرایط نباشد و ما هم این نکته را در هنگام انتخاب او نمی‌دانسته‌ایم، بعد از انتخاب وی می‌توانیم او را جرح نماییم و اگر علی‌رغم اطلاع از فقدان شرایط داوری در یک داور، به انتخاب او اعتراض نکردیم، بعداً هم نمی‌توانیم به این مطلب اعتراض کنیم.
آیین جرح داوری چگونه است؟
در این مورد طرفین اختلاف می‌توانند در موافقت‌نامه داوری در مورد آیین و شیوه جرح توافق کنند. این آزادی همانند اکثر نظام‌های حقوقی ملی در ایران نیز به‌موجب ق.د.ت.ب پذیرفته‌شده است. در بند (۱) ماده ۱۳ ق.د.ت.ب مقرّر شده است که «طرفین می‌توانند در مورد تشریفات جرح داور توافق نمایند». در این توافق فرق ندارد که طرفین خودشان ترتیب خاصی را مقرّر کنند، یا از مقررات داوری خاصی مثل داوری آنسیترال استفاده کنند یا اختلاف را به یک‌‌ سازمان داوری ارجاع نمایند که آن سازمان برای جرح تشریفات خاص خود را داشته باشد. کلیه این روش‌ها مورد تأیید ق.د.ت.ب قرار دارد. چنانچه طرفین در مورد تشریفات داوری توافقی نکرده باشند، تشریفات داوری بر اساس قانون مقر داوری انجام می‌گیرد.
بند دوم: شرایط و موانع شخص داور
الف- ممنوعیت مطلق
ممنوعیت مطلق از داوری در صورتی است که شخص نه‌تنها علی رقم تراضی طرفین، از داوری ممنوع باشد بلکه این ممنوعیت عام بوده و شامل تمامی اختلافات و دعاوی گردد. این نوع ممنوعیت در مواد ۴۶۶ و ۴۷۰ ق.آ.د.م پیش‌بینی‌شده است.
در ق.آ.د.م شرط خاصی برای داور مقرّر نشده است و لحن قانون به نحوی است که ظاهراً فقط موانع را برشمرده است. باوجوداین، چون داور، با پذیرش داوری تکلیفی بر عهده می‌گیرد و در همان حال با صدور رأی به‌نوعی در حقوق و تکالیف طرفین داوری مداخله می‌کند باید اهلیت استیفاء داشته باشد. بنابراین بلوغ، عقل و رشد از شرایط داور محسوب می‌شود.[۱۰۹] بی‌گمان طرفین هرگز در نظر ندارند شخص محجوری در رابطه آن‌ها داوری کند و حتی اگر حجر به دلیل سفاهت و تنها در امور مالی باشد، بازهم خارج از قصد طرفین است و نباید ادعا کرد که اگر موضوع، از زمره امور غیرمالی باشد، سمت داور باقی می‌ماند. اعتمادی به داوری سفیه در امور غیرمالی هم نمی‌باشد و نباید قضاوتی را، ناخواسته بر طرفین تحمیل نمود.[۱۱۰]
صدر ماده ۴۶۶ ق.آ.د.م و بند اول آن به این موضوع اشاره داشته است و بیان می‌دارد: «اشخاص زیر را هرچند با تراضی نمی‌توان به‌عنوان داور انتخاب نمود: ۱- اشخاصی که فاقد اهلیت قانونی هستند».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-29] [ 03:44:00 ق.ظ ]




ـ تفریحات فعال
ـفعالیتهای‌ویژه، بی‌نظیر و حقیقی
ـجشن‌های بومی و
فرهنگی
ـ‌پایداری‌در استفاده از منابع
ـ مجاورت
ـ اتصال
ـراهپیمایی راحت
ـدردسترس بودن
ـ خوانایی
عوامل موثر در مطلوبیت مکان
نمودار (۲-۵): عوامل موثر در مطلوبیت مکان
کوین لینچ در تئوری شکل خوب شهر می‌گوید کیفیت یک مکان تابع تأثیر مشترک مکان و جامعه‌ای است که آن را اشغال می‌کند(لینچ،۱۳۸۷: ۲۷۵). وی در این ‌باره می‌گوید: شهر خانه‌ای است بزرگ و همانگونه که خانه باید از صفات و مزایایی برخوردار باشد تا سکونت و زندگی را مطلوب و آسایش بخش سازد، شهر نیز باید دارای کیفیات و ویژگی‌هایی برای تامین آسایش و راحتی باشد و نیز مانند خانه محیطی گرم و دلپذیر که زندگی را مرفه و مطلوب می‌سازد، فراهم کند( لینچ، ۱۳۸۷: ۱۷).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

لینچ در یک تلاش بی­سابقه سعی در ارائه‌ یک تئوری هنجاری برای ارزیابی شکل شهر نموده است. به این منظور وی با بررسی نظر اندیشمندان در مورد کیفیت محیط، ارزش‌ها و معیارهایی را برای کیفیت محیط شهری بیان می‌کند که عبارتند از:
۱ـ سرزندگی: یعنی اینکه تا چه اندازه شکل شهر حامی عملکردهای حیاتی، نیازهای بیولوژیکی و توانایی‌های انسانی بوده و از همه مهمتر چگونه بقای همه موجودات را ممکن می‌سازد. این یک معیار انسان محوری است.
۲ـ معنی: یعنی اینکه شهر تا چه اندازه می‌تواند به وضوح درک شده، از نظر ذهنی قابل شناسایی باشد و ساکنین آن را در زمان و مکان به تجسم در آورند و تا چه اندازه آن ساختار ذهنی با ارزش‌ها و مفاهیم جامعه در ارتباط است.
۳ـ تناسب: یعنی اینکه شکل و ظرفیت فضاها، معابر و تجهیزات یک شهر تا چه اندازه با الگو و کمیت و فعالیت‌هایی که مردم عمدتا به آن اشتغال دارند و یا اشتغال پیدا خواهند کرد منطبق است.
۴ـ دسترسی: توانایی دسترسی به سایر افراد، فعالیت‌ها، منابع، خدمات، اطلاعات و یا اماکن، شامل کمیت و تنوع عناصری که می‌توان به آن‌ها دسترسی پیدا کرد.
۵ـ نظارت و اختیار: یعنی این که استفاده و دسترسی به فضاها و فعالیت‌ها، ایجاد، تعمیر، اصلاح و مدیریت آن‌ها تا چه اندازه توسط کسانی که از آن استفاده می‌کنند، در آن‌ها و یا زندگی می‌کنند صورت می‌گیرد.
چنانچه پنج محور فوق کلیه محورهای اصلی کیفیت یک شهر را تشکیل می‌دهد باید دو فوق معیار را نیز به آن اضافه کرد.
۶ـ کارایی: به مفهوم هزینه ایجاد و نگهداری شهر در هر سطح مورد نظر از محورهای محیطی فوق بر اساس هر چیز با ارزش دیگر.
۷ـ عدالت: به معنی چگونگی توزیع سود و زیان محیطی بین افراد طبق اصول خاصی نظیر: برابرینیاز ارزش(لینچ، ۱۳۸۷: ۱۵۳-۱۵۲).
در یک تقسیم‌بندی دیگر، با توجه به نظریه‌های کیفیت محیط شهری می‌توان عوامل تعیین کننده کیفیت محیط شهری را در قالب چهار دسته طبقه‌بندی کرد که عبارتند از:
۱ـ عوامل اقتصاد شهری: این عوامل می‌تواند درآمد خانوارها، تامین مواد غذایی، کارایی، عملکرد افراد، هزینه‌های شهری، امنیت شغلی، موقعیت اقتصادی، نبودن انحصار اقتصادی و …
۲ـ عوامل فیزیکی که عبارتند از: ازدحام جمعیت تراکم مسکونی، حمل‌ونقل شهری، ساختار فیزیکی دسترسی‌های مناسب، هویت، تنوع محیطی، سیمای طبیعی قوی، میزان جزییات قابل درک، پیچیدگی، بافت شهری، تعادل بین پیچیدگی و سادگی، آسایش، فشار، سر و صدا و ایمنی.
۳ـ عوامل اجتماعی و فرهنگی که مشتمل است بر: سن، جنس، نژاد، مذهب، فشارهای روانی، خشونت، دزدی، ترس، فقر، انحرافات، بیماری‌های مسری، آلودگی محیط زیست.
۴ـ عامل سیاسی مشتمل بر توزیع عادلانه ثروت درون شهر، متعهد بودن نسبت به نظام، عدالت(بهرامی نژاد، ۱۳۸۲: ۵۷)
رفیعیان و عسگری مولفه‌های موثر بر روی کیفیت محیط را این‌چنین تعریف می‌کنند:

نمودار (۲-۶): مولفه‌های کیفیت محیط
هیلد برند بالا بودن کیفیت محیط شهر را در گرو ویژگی‌های زیر عنوان کرده است. از نظر وی یک شهر خوب باید :
ـ باید کلیه نیازهای ساکنین خود را تامین کند؛
ـ باید دارای ایمنی، امنیت و حفاظت بوده و از نظر بصری و عملکردی محیطی سامان یافته و بانظم باشد؛
ـ باید محیط اجتماعی هدایت کننده باشد و حس مکان را تقویت نماید؛
ـ باید دارای یک تصویر ذهنی مناسب، شهرت و اعتبار خوب باشد و به مردم حس اعتماد و منزلت دهد؛
ـ باید به مردم فرصت خلاق بودن، شکل دادن به فضای شخصی و بیان خودشان را دهد؛
ـ طراحی شده، از نظر زیبایی شناسی مطبوع بوده و از نظر کالبدی قابل تصور باشد.
ژیراده یک شهر پایدار و با کیفیت محیط بالا را این‌گونه معرفی می‌کند:
ـ جایی که عدالت، غذا، مسکن، آموزش، بهداشت و امید به شکل یکنواخت توزیع شده باشد( شهر عادل)؛
ـ جایی که هنر، معماری و مناظر، تصور را به تجرم واداشته و روح را متحول سازد(شهر زیبا)؛
ـ جایی که اثرات مخرب بر طبیعت را به حداقل رسانیده و مناظر و ساختمان‌ها به حد تعادل رسیده‌اند.(شهر زیست محیطی)؛
ـ جایی که انواع فعالیت‌ها باعث خلق تحرک، آرزوها و الهامات و زندگی پر تحرک و زنده شود(شهر متنوع)؛
ـ جایی که از فضاهای باز و سبز بیرون شهر حفاظت می کند و جوامع شهری را در محله‌های متمرکز کرده و همجواری را به حداکثر می‌رساند(شهر متراکم و چند مرکزی)(ژیراده،۱۳۸۱ :۱۲۱ ).
جدول (۲-۵) مهمترین شاخص‌های کیفیت محیط شهری را که در تحقیقات محققان مورد توجه قرار گرفته است نشان می‌دهد:
جدول (۲-۵): شاخص‌های کیفیت محیط شهری

منبع
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:44:00 ق.ظ ]




۱-۱-۲-۳-۵ عرف فاقد نیروی الزام آور
پیروان این دیدگاه به ارائه این سخن که حقوق همواره الزام بخش نیست، بلکه دارای مجوز و نیروی خاصی است که به آن ارزش میبخشد، فرض نیروی الزام آور برای عرف را مردود میدانند و بر این باورند که باید عرف را تنها دارای ارزش دانست.[۲۹]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۱-۲-۳-۶ نظریه اسلام
منشأ نیروی الزام آور عرف در حقوق اسلام با نظریه احساس حقوق مشترک سازگارتر است، با توجه به آزادی و اختیاری که از سوی خداوند برای اداره امور زندگی اجتماعی به آدمی اهدا گردیده و نیز با توجه به ضرورت وجودی عرف که آدمیان وجود آن را در راستای اجرای عدالت برای اداره جامعه لازم و ضروری دانستهاند، نیروی، الزام آور از پذیرش و توافق همگانی جامعه نشأت یافته است.[۳۰]
برخی عقیده دارند، مجموع عوامل از جمله اصول حقوقی، قانون، ضرورتهای زندگی اجتماعی، اعتقاد همگانی به الزام آور بودن عرفها، ارزش بودن برخی عرفها و طبیعت و نظم اشیاء و امور، نیروی الزام آور عرف را تشکیل میدهند و هر کدام از این عوامل در نوع عرف اثر خود را دارند.[۳۱]
۱-۱-۳ واژه های همسو و مرتبط با عرف
۱-۱-۳-۱ عادت
۱-۱-۳-۱-۱ تعریف لغوی عادت
عادت از مادهی (ع.و.د) در اصل عربی است و با حفظ معنا در فارسی استعمال میگردد و بر خلاف آنچه در نگاه اول به فرض میآید که معنای آن روشن است، خالی از ابهام نیست، از این رو تفسیر لغت شناسان از این واژه هر چند همسو است اما همسان نیست، برخی از این تفاسیر عبارتند از:
أ.العاده، تکریر الشیء دائماً أو غالباً علی نهج واحد بلا علاقه عقلیه.[۳۲]
ب. عادت: خوی و کاری است که انسان به آن خو بگیرد و در وقت معین انجام دهد.[۳۳]
در تفسیر اول، عادت یکسان با تکریر- که مصدر است- قلمداد گردیده، بر اساس این تفسیر هرگاه پدیدهای پس از حادثهای به طور دائم یا غالب به وجود آید و علتی که این«پس آوردن» را ضرورت نماید، وجود نداشته باشد، میتوان از این واژه بهره برد و آن را به این پس آوردن یا پس آمدن، تکرار اطلاق نمود، در تفسیر دوم، ابتدا عادت بر خوی و سرشت، سپس بر نفس عمل خاص اطلاق گردیده است.در تعریف دیگر عادت به معنای کاری است که انسان به آن خو گرفته باشد.[۳۴]
۱-۱-۳-۱-۲ تعریف اصطلاحی عادت
اصطلاح عادت به گواهی کاربرد آن در فقه، دارای معانی متفاوت از عرف است، زیرا هر چند در فقه، در پارهای موارد، دو واژهی عرف و عادت در یک معنا به کار برده میشوند، اما باید دانست که کاربرد جداگانهی واژهی عرف به مراتب بیش از کاربرد جداگانهی عادت و یا کاربرد توأمان عرف و عادت است، و این نشانگر استقلال معنای عرف و عادت از یکدیگر است، بر این اساس علمای فقه و حقوق به ارائه تعریف و معنای مستقل برای این واژه دست یافته و آن را در ضمن تعریفی که ظاهراً مورد پذیرش همگان است، چنین شناساندهاند:
«عادت امری است که بدون علاقهی عقلی تکرار میشود.»[۳۵]
۱-۱-۲-۱-۳ تفاوت عرف و عادت
دربارهی تفاوت بین عرف و عادت دیدگاه های متفاوتی وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره میشود:
أ.گروهی عرف و عادت را مترادف میدانند، در مقابل گروهی معتقدند که گاه عادت به افعال و عرف به اقوال اختصاص مییابد.[۳۶]
ب.عادت هرگاه از شیوع و شمول برخوردار باشد، «عرف عام»، و هرگاه اختصاص به قوم یا شهری داشت، «عرف خاص» نامیده میشود.[۳۷]
ج. رابطه عرف و عادت، رابطهای اخص و اعم است، از این رو هر عرفی عادت است، اما هر عادتی عرف نیست.[۳۸]
د.عرف و عادت غلط است، تعبیر صحیح، عرف عادت است، یعنی عرف ناشی از عادت و تکرار عمل، در برابر عرفهایی که متکی بر عادت نیست، از قبیل عرف ائمه یا عرف ناس یا عرف بلد.[۳۹]
هـ عرف بر قاعده و قانون الزامی، اطلاق میگردد، در حالی که عادت فاقد عنصر الزام است.[۴۰]
و. هر چند گروهی معتقد به همسانی عرف و عادت هستند، لکن اصل قانون به امتیازاتی بین این دو قائلاند، به این بیان که:
۱.دو طرف قرار داد نسبت به احکام عرفی- هرچند نسبت به آن جاهل باشند- تعهد دارند، اما عادت تا به صراحت یا ظهور، مورد تعهد قرار نگیرد مسئولیتی را پدید نمیآورد.

    1. عادت هرگاه مورد ادعا قرار گیرد، باید اثبات گردد، اما عرف چنین نیست.

۳- حکم حاکم و قضاوت قاضی هرگاه برخلاف عرف باشد، اعتبار ندارد، اما عادت از چنین موقعیتی برخوردار نیست.[۴۱]
بدون تردید عرف و عادت اصطلاحی برگرفته از اصطلاح قرآن و حدیث نیست، چرا که اصطلاح خاصی از این دو واژه در قرآن و حدیث دیده نمیشود، عرف و عادت از واژههایی است که به تدریج در متون دینی و اسناد مکتوب وارد شده و مصطلح گردیده است و از آنجا که قراری از اول بر تعیین دقیق حدود این دو اصطلاح در کار نبود، عدم وفاقی که از تعابیر گذشته آشکار شد، پدید آمده است، با وجود این نمیتوان انکار کرد که در مواردی بی شمار این دو اصطلاح کاربرد یکسان دارد، حتی اگر در وقت کاربرد هر دو در کنار یکدیگر به تفاوت معنوی آنها قائل شویم، اما وقتی یکی از این دو تنها ذکر میشود نماینده دیگری نیز میباشد و معنای او را هم افاده میکند.[۴۲]
۱-۱-۳-۲ بنای عقلا
۱-۱-۳-۲-۱ تعریف بنای عقلا
«بنای عقلا» که در نزد علمای اصولی شیعه دو قرن اخیر، گاه با اسامی عرف عقلا، سیرهی عقلاییه، طریقهی عقلا، بنای عرف، سلوک و عمل عقلا و…. نیز نام برده شده است، عرف و یا شاخهای از عرف است که توسط فقه امامیه ارائه یافته است.[۴۳]
در تعریف بنای عقلا گفته شده که آن عبارت است از استمرار عمل و روش عمومی تودهی عقلا در محاورات، معاملات و سایر روابط اجتماعی بدون توجه و در نظر گرفتن کیش، آیین و ملت آنها.[۴۴]
به دیگر سخن مراد از بنای عقلا همان استمرار عمل عقلا بما هم عقلاست، روش و عملی که همیشگی و همه جایی است.[۴۵]
بنای عقلا را به دو گونهی «سیرهی عقلاییهی به المعنی الاخص» که در برابر «سیرهی متشرعه» قرار میگیرد و « سیرهی عقلاییهی بالمعنی الاعم» که «سیرهی متشرعه» را نیز در بر میگیرد، تقسیم کردهاند.
۱-۱-۳-۲-۲ عناصر بنای عقلا
عناصری که در سامان یافتن بنای عقلا مؤثراند عبارتند از:
۱)عمل معین،۲)تکرار عمل، ۳) فراگیری، یعنی رسیدن تکرار به حدی که به صورت غالب یا عام درآید، به گونهای که اغلب یا همهی موارد عمل مردم را در برگیرد. ۴) نیکو و مفید بودن عمل، خواه آن عمل ارادی باشد و یا فطری و ارتکازی.[۴۶]
۱-۱-۳-۲-۳ تفاوت عرف و بنای عقلا
بنای عقلا، خود یکی از گونه های عرف است، اما ظاهراً این دو از جهت عناصر تشکیل دهنده دارای اختلاف میباشند، مفید و نیکو بودن عمل در چهارمین عنصر تشکیل دهندهی بنای عقلا درج گردیده است در حالی که در عناصر تشکیل دهندهی عرف چنین قیدی دیده نمیشود، از سوی دیگر لزوم ارادی بودن در چهارمین عنصر تشکیل دهندهی عرف قید شده است، در حالی که در بنای عقلا چنین قیدی نیامده است.
در برابر این سخن باید گفت، اگر چه در نگاه نخست، این تفاوت پذیرفتنی است، ولی چنین اختلافی نمیتواند زیاد مورد پذیرش قرار گیرد:زیرا با توجه به تعریف و توصیف عرف و بنای عقلا از دیدگاه فقیهان و نیز با توجه به بررسی عرفهای عام و خاص در گسترهی فقه و حقوق این نکته به دست میآید که میتوان این دو ویژگی را در هر دوی عرف و بنای عقلا یافت و بر هر دو منطبق دانست.[۴۷]
به نظر نویسندگان و فقهای امامی، میان بنای عقلا و عرف تباین مفهومی وجود ندارد برخی سیرهی عقلا را همان عرف صحیح دانستهاند و بنای عقلا را عرف عملی و برخی دیگر ذیل «بنای عقلا» آن را عرف عقلا به شمار آوردهاند، با این همه میتوان گفت که در منابع فقهی و اصولی امامیان کاربرد واژهی عرف در معنایی نزدیک به مفهوم بنای عقلا، یعنی به معنای عرف عام، بسیار رایج است.[۴۸]
دکتر جعفری لنگرودی تفاوت عرف را با بنای عقلا در این دانستهاند که بنای عقلا بر خلاف عرف، که همواره ارادی و ناشی از اختیار است، میتواند غیر ارادی و برخاسته از فطرت ناخودآگاه باشد. و به علاوه بنای عقلا باید عملی نیکو و ممدوح باشد، از این رو نسبت آن دو عموم و خصوص من وجه است.[۴۹]
در تفاوت عرف و بنای عقلا به علاوه میتوان گفت: عرف معمولاً مختص یک زمان و مکان است و دائماً در زمانها و مکانها در حال تغییر است، در حالی که بنای عقلا یعنی روش دائمی عقلا در همهی زمانها و مکانها که متصل به عصر معصوم است و از جانب معصوم تأیید شده و یا دست کم رد نشده است.
۱-۱-۲-۳سیرهی متشرعه
۱-۱-۳-۳-۱تعریف سیره متشرعه
سیره در لغت به معنای عادت و روش است و در اصطلاح فقهای اصول عبارت است از استمرار روش و رفتار عمومی و تبانی آنان بر انجام یا ترک چیزی که اگر مراد از مردم همهی عقلا از هر کیش و آیین و ملت که باشند، مورد نظر قرار گیرد، به آن سیرهی عقلاییه یا بنای عقلا گویند و اگر مراد از مردم همهی مسلمانان یا تنها خصوص گروهی از آنان مورد نظر باشد، آن را سیرهی متشرعه نامند.[۵۰]
بنابراین سیرهی متشرعه عبارت از روش و رفتاری است که همواره و به طور مستمر از همهی مردم مسلمان و پایبند شریعت و یا تنها از گروه خاصی از آنان-همچون امامیه- به این عنوان که مسلماناند، بروز میکند، همانند عمل به اخبار ثقات، اقامهی نماز ظهر در روز جمعه و عدم پرداخت خمس در ارث.[۵۱]
این سیرهی متشرعه که گاه از آن با اسامی سیرهی شرعیه، سیرهی اسلامیه، سیرهی متشرعه و عرف متشرعه نیز نام برده میشود، اگر سلوک و رفتار عمومی عصر قانونگذاری و دورهی نزدیک به آن باشد، طبیعی است که از شریعت سرچشمه گرفته و دارای منشأ دینی و آسمانی باشد.[۵۲]
برخی از نویسندگان معاصر به هنگام تعریف و تحدید سیرهی متشرعه آن را به اواخر قرن نخست هجری و از زمان صادقین B به بعد اختصاص دادهاند و متعارف زمان پیامبرn تا اوایل نخست قرن اول هجری را «عرف شارع» دانسته اند.[۵۳]
۱-۱-۳-۳-۲ عرف و سیرهی متشرعه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:44:00 ق.ظ ]




(Intentional Fallacy) هم که ویسمات Wismatt و بردسلی Beerdslay مطرح کرده‌اند توجّه داشت. گاهی خود نویسنده یا شاعر قصد خود را از اثر توضیح می‌دهد، حال آن که اثر مورد بررسی در راستای چنان هدفی نیست یا ممکن است خود نویسنده اثرش را تفسیر کند و تفسیرش درست نباشد»(شمیسا، ۱۳۷۴: ۱۵۴-۱۵۱).
مختصات سبکی
«از میان انواع مختصاتی (features) که در یک متن دیده می‌شود فقط برخی ارزش سبکی دارند یعنی در پدید آوردن سبک دخیلند که به آن‌ها مختصات سبک ساز یا سبک آفرین یا سبکی (style markers) گویند.
این مختصات چه لفظی باشند و چه فکری و چه ادبی باید متکرّر باشند یعنی بسامد بالایی داشته باشند»(شمیسا،۱۳۷۴: ۱۱۶).
۴-۱-۱-۱ سطح زبانی (Literally Level)
سطح زبانی به سه سطح آوایی، لغوی و نحوی تقسیم بندی می شود.
۴-۱-۱ -۱-۱ سطح آوایی یا سبک شناسی آواها phonostylistics
در بررسی سبک شناسی آواهای یک اثر آنچه مهم است، روابط همخوان ها و واکه‌هاست که چگونه موسیقی متن را می‌سازند، به همین دلیل این سطح را می‌توان «سطح موسیقایی» هم نامید. شکسپیر می‌گوید: شعر آن موسیقی است که هر کس در درون خود دارد. از بین مکاتب و جریان‌های ادبی، فرمالیست‌ها تأکید بیشتری بر موسیقی و مباحث آوایی و فرم و نمای بیرون در شعر دارند. سبک شناسی شعر در سطح آوایی هم در جستجوی تمهیداتی است که شاعر برای موسیقی زبان خود خلق می‌کند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۴-۱-۱-۱-۱-۱ انواع موسیقی شعر
الف-موسیقی درونی: «موسیقی درون متن به وسیله‌ی صنایع بدیعی لفظی از قبیل انواع سجع (سجع متوازی، متوازن، مطرّف، موازنه، ترصیع و تضمین المزدوج) انواع جناس ناقص، اشتقاق و …، انواع تکرار (هم حروفی، هم صدایی و…) به وجود می‌آید» (شمیسا،۱۵۳:۱۳۷۲).
ب-موسیقی بیرونی: موسیقی بیرونی خود به دو دسته تقسیم می‌شود: ۱- وزن یا عروض ۲-موسیقی کناری شامل قافیه و ردیف
پل والری می‌گوید: شعر هنر زبان است، چرا که زبانی پنهانی و مرموز درون زبان عادی وجود دارد که کشف آن نیازمند تلاشی هنرمندانه است. کشف این زبان، نیازمند تلاشی هنرمندانه است و کنجکاوی آگاهانه است؛ چیزی که کروچه نیز به آن معتقد بود: که وجه ممیّزی زبان آن گونه که گوته و … می‌پنداشتند تعبیر یا بیان هنرمندانه نیست؛ بلکه نیروی بصیرت و بینش یا حدس هنرمند است. این بینش یا هنر در مجموعه‌ی «خواهران این تابستان» به وفور یافت می‌شود. البتّه با این توضیح که چون نجدی خود از نخستین کسانی بود که نوعی نگاه تازه به درون زبان عادی داشت، در شعرهای این مجموعه از لحاظ کیفیت گاه مخاطب با ناهمواری‌هایی روبرو می‌شود که این مشکل کاملاً طبیعی است، به خصوص که نجدی فرصت نیافت تا در این جستجوها درنگ کند.
در اشعار نجدی ویژگی‌های یگانه و متفاوتی به چشم می خورد و از این نظر، شعر او تشخّص می‌یابد، امّا او از معدود شاعرانی است که جهان زندگی‌اش عین جهان هنری‌اش است. هستی را شاعرانه می‌بیند و شاعرانه زندگی می‌کند به همین سبب خود را چنین معرّفی می‌کند: به شکل غم انگیزی بیژن نجدی هستم، متولّد خاش، گیله‌مرد هستم، متولّد ۱۳۲۰، اسم همسرم پروانه است. او می‌گوید او دستم را می‌گیرد من می‌نویسم.
در شعر مرگی چنان بلند از مجموعه‌ی «خواهران این تابستان» می‌خوانیم:
مرگش چنان بلند بود/ که دستی به تدفین نمی‌رسید/ دستش چنان عزیز/ که پناهی/ یا خلوتی برای عشق/ با دل/ با آن گونه دل/ که «دردهای مشترک» ما بود/ این گونه رفت/ که باد/ خوشه‌های گندم را/ در پی‌اش خواباند/ در محراب چراغ و تندر و دشنه/دیواری کشیده‌اند/ در راستای تاریکی/ تا باران این همه چشم/باری نبیند و/ نخواهد دید/ مرگی چنان بلند را/ که دستم به تدفین نمی‌رسد(نجدی،۳۲:۱۳۸۸)
۴-۱-۱-۱-۱-۲ انتخاب کارکردهای زبانی زیبا و منحصر
در شعر فوق مسائل بسیار جزئی و در دسترس در حوزه‌ی زبان مطرح شده است. این که می‌گویند شعر امروز از زبان مردم تأثیر پذیرفته، یعنی شاعر گزینشی از زیباترین وجوه و کارکردهای زبان مردم و بعد از پالایش را به کار می‌گیرد و در شعر خود مورد استفاده قرار می‌دهد. این شعر نجدی نیز همین گونه است زیرا وی از ابتدای شعر، زبان را وادار به گفت و گو کرده چنان که می‌خوانیم: مرگش چنان بلند بود/که دستی به تدفین نمی‌رسید، برای ذهن‌هایی که به پدیده‌های مألوف انس گرفته‌اند پذیرش نحوی از این دست غیرقابل قبول به نظر می‌رسد امّا همان گونه که شاعران و مخاطبین حرفه‌ای امروز، ذهنیّت خود را متوجّه ویژگی‌های نوین کرده‌اند، پس دیگران هم برای کسب لذّت از شعر این دوره باید رویکردهای نوین شعر امروز را بشناسند. وقتی نجدی می‌گوید: مرگش چنان بلند بود/ که دستی به تدفین نمی‌رسید … آیا باید در پی این باشیم که این گزاره را به زبان عادی ترجمه کنیم؟، مسلّماً این روش، سطحی‌ترین نوع برخورد با این شعر است زیرا نحوه‌ی این جمله با همین روند شکل گرفته و ما نمی‌توانیم این شکل را از آن بگیریم مگر آن که بخواهیم از محتوای آن صرف نظر کنیم، که این به معنای نفی این گونه شعرهاست.
اساس این شعر بر تقابل است، تقابلی اعم از تضاد و مراعات نظیر، و این یکی از روایت‌های کلاسیک است، امّا شاعران این دوره، روایت را به ضروریات تبدیل کرده‌اند و این صرفاً به این معنا نیست که تقابل‌های جدید آفریده‌اند یا آن که کاملاً از آن چشم پوشیده‌اند، بلکه منظور آن است که روایتی جدید از این تقابل را معرّفی کرده‌اند.
من وتو تقابلی بسیار در دسترس است،ولی نجدی با تمهیداتی، گفتگویی جدید می‌آفریند که در حوزه‌ای غیر از معنای اصلی خود به کار رفته‌اند که در بند پایانی: تا باران این همه چشم/ باری نبیند و/ نخواهی دید/ مرگی چنان بلند را که دستم به تدفین نمی‌رسد/ به تعریفی جدید از او، تو و من در تقابل با مرگ می‌رسیم و این نکته نشان می‌دهد که در شعر امروز، بار معنایی کلمات در ارتباط با کلمات دیگر قابل شناسایی است، نه به تنهایی.
۴-۱-۱-۱-۱-۳ واج آرایی
یکی از عناصر ضروری در کلّ موسیقی و آهنگ، تکرار صدا است؛ در حقیقت می‌توان گفت هنر در مجموع ساختاربخشی، دو عنصر اساسی را شامل می‌شود: عنصر تکرار و تنوّع. واج آرایی یکی از طبیعی‌ترین شگردهای تمهیدات آهنگین زبان است که می‌تواند روح خواننده را تصرّف کند. واج آرایی تکرار یا توزیع صامت‌ها یا مصوّت‌ها در کلمات است. توزیع واج‌ها در واج آرایی بیشتر شنیداری است؛ به همین دلیل تأثیر موسیقیایی آن بیشتر از جناس‌ها است؛ چرا که در جناس، کلمات به شکل قرینه‌ای، دارای واج‌هایی تکرار شونده هستند امّا در واج آرایی، زبان به سمت موسیقی محض بیشتر گرایش پیدا می‌کند، به همین دلیل است که شاعر ناخودآگاه واج‌ها را کشف می‌کند تا به موسیقی درونی دست یابد. واج آرایی از آنجا که به شکل قرینه‌ای بین دو کلمه به دست نمی‌آید، تقلیدی هم نیست و از آنجا که تمایل به موسیقی محض زبان دارد، رابطه‌ی عمیق‌تری هم با معنی، لحن و مضمون دارد.
در شعر نجدی، تکرار واج، واژه و حتّی تکرار مضمون یک رفتار سبکی است.
واج آرایی یکی از عناصر موسیقی است که در شعر نجدی بسیار تکرار شده است.
مرگش چنان بلند بود /که دستش به تدفین نمی‌رسید(همان: ۳۲)
واج آرایی واج «د»
با دل/با آن گونه دل/که «دردهای مشترک» ما بود (همان:۳۲)
واج آرایی مصوّت «آ» و واج «د»
در محراب چراغ و تندر و دشنه/دیواری کشیده‌اند/در راستای تاریکی(همان:۳۲)
واج آرایی واج«ر» و مصوت «ایـ»
کافور و مویه بود و/ نام‌های سیمانی/تاریخ‌های سیمانی، آسمانی سیمانی(همان:۳۳)
واج آرایی واج «س» و مصوت «آ» و واج «ن»
پس روز ایستادن استخوان بندی ست/ایستادن اسکلت هامان/بر زخم زمین درختانی/ که هیچ شان/ انداخت(همان:۳۳)
واج آرایی واج«س» و واج«خ»
در کدام راستای بی منزل/بی آبشخوری برای اسبان خسته‌تان/پا نهاده‌اید(همان:۳۳)
واج آرایی واج«ب» و واج «ر»
این تان صدای موسیقی/در عزای موسیقی (همان:۳۳)
واج آرایی واج «س»
- صدایی می‌سوزد با صدای شاخه و سرخ/صدایی می‌سوزد در پنجره‌ای با نگاه چراغ (همان:۱۲۲)
واج آرایی واج «س» و مصوّت «آ»
جهان تلخ نمی‌شود با شمشیر/تلخ نمی‌شود با شلّیک و فریاد و مشت(همان:۹۱)
واج آرایی واج «ش»
زیرا صدایی از ضیافت آوا آمده بود/هجای اندامش، راز واره های ریخته روی نی (همان:۱۰۰)
واج آرایی مصوّت «آ»
بسیار گریسته‌ام آری/ بر درخت و روز برگ ریزانش (همان:۱۸۷)
واج آرایی واج «ر»
همه روزش می‌گذرد با رنجیدن از درد آرام و نجیب/با نوازش پشت خیس این خرچنگ‌ها (همان:۲۱۱)
واج آرایی واج «ر» و واج «د»
کلامی سرخ، سرخ و سربازی/سرخ و سوراخ در پستوی سمساری (همان:۲۲۲)
واج آرایی واج «س» و واج «ر» و واج «خ»
یک صبح بیدار می‌شویم و می‌بینیم/که باران تند می‌بارد/نه بر گیاهان و کشتزاران و پنجره‌ها (همان:۱۵۵)
واج آرایی واج «ر» و واج «ب» و مصوّت «آ»
با نخل‌های سوخته‌ی خوزستان و بوی سوخته‌ی نخلستان (همان:۹۰)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:43:00 ق.ظ ]




ترکیب رابطه فازی اگرP رابطه ای در U×V و Q رابطه ای در V×W باشد انگاه ترکیب رابطه PوQرا که به صورت رابطه PoQدر فضای U×W نشان می دهیم به صورت زیر بدست می اید:
μPoQ (x, z)= maxyϵv ( t [μP (x, y), μQ (y, z)]
که (x , y) Î U×W و t یک اشتراک فازی است. بنابراین با قراردادن هر نوع اشتراک یک ترکیب خاص بدست می آید. مثلا اگر بجای اشتراک ازmin استفاده کنیم، داریم:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

μPoQ (x,z)= maxyϵv (min[ μP (x,y),μQ (y,z)]

 

۰٫۵

 

علی

 
 

۰٫۶

 

حسین

 

برای روشن شدن مطلب بیایید دوباره سری به همان خانواده بزنیم . این با ر رابطه شباهت را بین عموها و پدرشان مطرح می کنیم. فرض کنید عمو علی به اندازه۵/۰ و عموحسین به اندازه ۶/۰ به پدرشان، محمد شباهت دارند. در این صورت:
می خواهیم ببینیم که مریم تا چه اندازه به پدربزرگش، محمد شبیه است .داریم :
۴۹
۱- مریم به اندازه ی ۰٫۸ به علی و علی به اندازه ی ۰٫۵ به محمد شبیه است یا
۲- مریم ۰٫۹ به حسین وحسین ۰٫۶ به محمد شبیه است.
در رابطه ۱ از"و” برای رابطه استفاده شده است، منطقی به نظر می رسد که برای این ترکیب از عملگر اشتراک استفاده کنیم.بااعمال عملگرmin بجای اشتراک برای"و"دررابطه(۱)و(۲)داریم:
۳- مریم به اندازه ی ۰٫۵ به محمد شبیه است یا
۴ –مریم به اندازه ی ۰٫۶ به محمد شبیه است.
بااستفاده ازعملگر اجتماع برای “یا” بین رابطه های (۳) و(۴)و استفاده از max به جای اجتماع نتیجه نهایی به صورت زیر می باشد :
۵- مریم به اندازه ی ۰٫۶ به پدربزرگش ,محمد شبیه است.
۲-۱۵-۴- اتصال دهنده ها
جملات ما با کلماتی چون “و"، “یا"، “اگر آنگاه” به هم متصل می شوند. به این کلمات اتصال دهنده گفته می شود. با بهره گرفتن از “not” نقیض یک گزاره را بیان می کنیم، ازand” “برای عطف دو گزاره استفاده می شود.همچنین از “or” برای ترکیب فصلی دو جمله استفاده می نماییم.جملات شرطی را با بهره گرفتن از “اگر… آنگاه …” می سازیم که به جمله بعد از “اگر"، شرط (antecedent) و به جمله بعد از “آنگاه"، نتیجه (consequent)گفته می شود.معمولاً اتصال دهنده ها به صورتهای زیر نمایش داده می شوند:
“not” برای “-”
“and” ” برایÙ “
“or” ” برای Ú “
” اگر - آنگاه “برای ” Þ “
در ریاضیات کلاسیک گزاره های ساده یا"درست” هستند یا “نادرست".وقتی چند گزاره بااتصال دهنده های فوق به هم پیوند می خورند، یک گزاره مرکب را به وجود می آورند.جدول درستی یک گزاره مرکب، درستی یا نادرستی آن گزاره مرکب را به ازای همه حالتهای ممکن درستی یا نادرستی گزاره های ساده آن، مشخص می کند.
۵۰
هم ارز بودن چند گزاره مرکب به معنی یکی بودن جدول درستی آنها می باشد و با علامت º ” “نشان داده می شود. اگرq و pدوگزاره باشند می توان به راحتی نشان داد، که جملات زیر هم ارزند:
pÞq º
طبق آنچه گفته شد ، درمنطق فازی گزاره ها چند ارزشی هستند و بنابراین جدول درستی ریاضیات کلاسیک که فقط “درست” یا “نادرست” رادر نظر می گیرند، کار آمد نخواهند بود.در منطق فازی برای"not"از مکمل های فازی ، برای"and"از اشتر اک های فازی و برای"or"از اجتماعهای فازی استفاده می کنند.می توان از هم ارزیهای منطق کلاسیک با جایگز ینی مکمل، اجتماع و اشتراک به جای” or ” ، “not","and” در منطق فازی استفاده نمود.

استنتاج
برای اجرای درست قواعد نیاز به مکانیزمی داریم که خروجی مناسبی به مجموعه"اگر - آنگاه” بدهد.یعنی با دانستن توابع تعلق مقدمه بتوان توابع نتیجه را تعیین کنیم.برای این کار از قواعد ترکیبی استنتاج استفاده می شود.برای درک بهتر تابعy = f(x) را در نظر بگیرید.کهf تابع , xمتغیر مستقل وy نتیجه است.از اعمالx0 به تابع f مقداری نظیر۰ y بدست آمده است. به همین صورت استنتاج نیز، نتیجه گیری کردن ازچند گزاره ساده درست می باشد.برای مثال اگر بدانیم” a Þ b ” برقراراست وهمچنین"a"درست می باشد،چه نتیجه ای می توانیم بگیریم .
(A ÙB) Ù A Þ?
که مطابق قانون استنتاج مشهور مودس پوننس داریم :
(A ÙB) Ù AÞB
منطق فازی مورد فوق را به مودس پوننس تعمیم یافته بسط داده است :
(A Ù (A ÞB)ÞB
در منطق فازی بر پایه رابطه فوق قاعده استنتاج CRI به صورت زیر تعریف می شود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:43:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم