آوردن اطلاعات و معلوماتی بوده اند؛ این کتاب بر اثر این نیاز بدست کسی که خود از مبانی آداب و رسوم دربار صفوی و تشکیلات اداری آن عهد اطلاع کامل و جامعی داشته مدون گشته است.که با مطالعه این اثر دورنمای نسبتاً جامعی از مسائل اجتماعی عصر صفویه و اشاعه فرهنگ و آداب و رسوم ایران بدست می آید. این اثر در پنج باب یا فصل گردآوری شده است.باب اول آن درباره بیان شغل ملاباشی و اهالی شرع دارالسلطنه اصفهان می باشد.باب دوم آن در بیان مناصب هر یک از امرای عظام که لفظ عالیجاه مختص به آنها بوده است. باب سوم اثر در بیان منصب هر یک از مقربان که لفظ مقرب الخاقان و مفرب الحضرت مختص به آنها بود را شامل می شود. باب چهارم در بیان شغل وزیر بیوتات و مستوفی ارباب التحاویل و مشرف بیوتات می باشد. باب پنجم آن نیز به ذکر شغل مختص هر یک از اعمال دارالسلطنه اصفهان می باشد. با این توضیح این اثر به همراه کتاب دسمل ( دستورالملوک) نوشته محمد رفیع انصاری مستوفی الممالک( این رساله در زمان اشرف افغان مأخذ اصلی رساله تذکره الملوک قرار گرفته بود.) که آن نیز مختص به بیان مناصب خاص درباری در درون نظام تشریفاتی صفویان است، برای شناخت هر چه بهتر با اوضاع اجتماعی و اداری و نحوه انجام امور و تشریفات درباری در دوره صفویه مفید است بنابراین از این دو اثر بخوبی و وفور در جای جای این رساله در بخش صفویه استفاده شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
منابع پژوهشی:
۹_ایران در زمان ساسانیان: اثر آرتور کریستنسن خاور شناس دانمارکی می باشد. اثر وی در دو بخش مجزا که این دو بخش مربوط به تاریخ ایران قبل از ساسانیان است می باشد و بخش ساسانیان اثر وی در ده فصل تنظیم شده است.در فصل دوم اثر خود ؛ وی از تشکیلات دولت شاهنشاهی ساسانی یاد می کند و به بیان این تشکیلات می پردازد. اما برای نگاه به مراسم و تشریفات درباری خصوصا تشریفات باردهی شاهانه در این دوره، فصل هشتم آن که در واقع درباره خسرو انوشیروان است برای بیان این تشریفات مناسب است. چرا که در حین گفتگو از خسرو انوشیروان، به توصیف پایتخت و قصور سلطنتی ، تأسیسات کشوری، مراسم بار شاهنشاه، تشریفات دربار و امتیازات و القاب درباری پرداخته است که برای فصل اول این رساله و توجه به دوره قبل از اسلام و خصوصا زمان ساسانیان ارزشمند می باشد.
سفرنامه ها: خدمتی که سفرنامه ها به روشن شدن تاریخ کشورها می کنند موضوعی نیست که نیازمند اثبات و استدلال باشد. مخصوصا در مورد کشور ایران که از دیرباز که بیشتر تاریخ نویسان و نویسندگان و شاعران مجیز مخدوم خود را می نمودند. از وقتی که پای جهانگردان بیگانه بخصوص اروپائیان به ایران باز شد بسیاری از حقایق از نحوه زندگی اجتماعی و آیین های حکومتی قدرت های حاکمه ایران مشخص گردید.نمی توان گفت که راه ایران به طور دقیق از چه زمانی به روی مسافران و جهان گردان اروپایی گشوده شده ، اما می توان باور داشت که شوق سفر کردن به ایران نخست در دل و اندیشه سوداگران پدید آمده ، و رفت و آمد این گروه بیشتر از زمانی رواج یافته که ایلخانان بر ایران حکومت می کرده اند. چرا که خانان ایلخانی به مناسبت عدم تعصبات مذهبی و سخت گیری و در مرحله بعد تمایل به مسیحیت با اروپائیان رفتار خوش و مهرآمیز داشتند از این رو سوداگران اروپائی همواره به ایران می آمدند.
۱۰_سفرنامه پلان کارپن یا به نوعی کتاب تاریخ مغول و یا سفرنامه نخستین سفر واتیکان به دربار مغول: نوشته ژان دو پلان کارپن که وی در سال ۱۲۴۵م توسط پاپ اینوسان چهارم پیروی تصمیمات مجمع مشاوره دینی لیون او را به سفارت به دربار مغولستان برگزیدند. او به همراه برادر و بنوا لهستانی که بعنوان راهنما و مترجم همراه او بود در فوریه ۱۲۴۶م به اردوی باتو که در کنار رود ولگا بود حرکت نمودند و در آوریل همان سال به آنجا رسیدند باتو آنها را به قره قروم فرستاد و آنها توانستند در تاجگذاری خان بزرگ گیوک شرکت کنند و حضور داشته باشند. و پس از انجام وظیفه خود هر دو به سوی اردوی باتو خان حرکت نمودند. و به اردوی وی وارد شدند. پس از آن به کشور متبوع خود بازگشتند. گویا هدف رسمی آنها از سفارت این بود که پادشاهان مغول را به دین عیسوی دعوت نموده و با آنها پیمان صلح ببندند. اما در اصل می بایست اطلاعات زیادی در مورد نیروی نظامی مغول بدست آورده و از برنامه جنگی و یورش بر اروپای عیسوی نشین آگاهی کسب می کردند. این اثر به دلیل اینکه نویسنده آن همراه شرحی که از کشور بیان می کند؛ از مردم و آداب و رسوم آنها نیز صحبت به میان می آورد؛ و اهمیت آن این است که وی آیین های اجتماعی و دینی مغولان را بخوبی مشاهده کرده و بدون نتیجه گیریهایی از اصول عقاید آنها و بدور از داوری از روش ها و ارزش های اجتماعی آنها به تشریح تشریفات و آیین ها پرداخته و به همین سبب برای بررسی دوره مغول و شناخت نظام اجتماعی و درباری آن دوره اهمیت خاصی را به خود اختصاص داده است.
۱۱_سفرنامه کلاویخو: قبل از دوره صفویه از جهانگردان فرنگی که سفرنامه ای به یادگار گذاشته باشند جز مارکوپولو و کلاویخو و چند بازرگان ونیزی کسی رابخوبی نمی شناسیم. کلاویخو از شمال غربی ایران تا اقصای شمال شرقی را پیموده است . از آنجا که نظری دقیق و تیزبین داشته است بسیاری از امور را چه از لحاظ اجتماعی و چه از نظر اداری و سیاسی در کتاب خود منعکس کرده است. این امر را می توان به خوبی از نحوه به حضور رسیدن به دربار تیموری و ترسیم مراسم اجرا شده در نظام بار دهی آن عصر سراغ گرفت و در واقع برای شناخت آیین های درباری دوره تیموری آن هم از نگاه یک بیگانه که خارج از زبان مجیزگویی به آن نگریسته مفید فایده می باشد.
۱۲_سفرنامه کمپفر: انگلبرت کمپفر kampfer Engeldert یکی از سیاحانی است که در نیمه دوم حیات حکومت صفوی به ایران سفر کرده است و ماحصل او از این سفر در یادداشت هایش گردآمده که در ایران تحت عنوان سفرنامه کمپفر به چاپ رسیده است. به عقیده والتر هینتس کتاب کمپفر ، سیاح و محقق آلمانی از آن دسته آثاری است که درباب شناخت دولت صفوی دارای اهمیت اساسی و درجه اول می باشد و توصیفی مفصل ، جاندار و قابل اطمینان از دربار شاه ایران در اصفهان در طول نیمه دوم قرن هفده میلادی بدست می دهد. سفرنامه کمپفر تنها ترجمه دفتر اول کتاب نوادر دلپسند است که به عقیده هینتس از نظر محتوا بر مطالب مفید و فشردگی از سایر قسمت ها مهمتر است. کمپفر در این کتاب بخوبی و روشنی به تشریح دربار صفوی در زمان شاه سلیمان پرداخته و به وضوح روند اضمحلال و انحطاط آن را بررسی کرده و علائم آن را نشان داده است.کتاب از شانزده فصل تشکیل شده است. کمپفر قصد خود را از نوشتن این کتاب چنین بیان می دارد : «قصد من این است که به وصف دربار ایران در نیمه دوم قرن هفدهم بپردازم و در عصر ما این درباری است که از دیرباز شهرتی بسزا داشته است، چه هنگامی که در عهد باستانی ، ایران جهانی را زیر سلطه داشت و چه در روزگاری که زیر یوغ اعراب، سلجوقیان و تاتارها گردن خم کرده بود. با وجود این ایران امروز یعنی در دوره فرمانروایی صفویه نیز به همان درجه اهمیت دارد و به همان مقدار شکوفا و آشتی خواه است که در گذشته بود». منابع و اطلاعات کمپفر در تهیه کتاب منابع ایرانی من جمله گفته های مهماندار سفارت بوده و از کتاب و نوشته های سفرا و سیاحان دیگر نیز استفاده کرده است. کمپفر در این کتاب بخوبی و روشنی به تشریح دربار صفوی در زمان شاه سلیمان پرداخته است. در بخش چهارم از تاجگذاری ولیعهد و عواقب تغییر سلطنت بحث می کند.وی سپس به بررسی مجالسی می پردازد که برای اداره کشور تشکیل می شده است. بیشتر ایام و ساعات این مجالس نیز به خوشگذرانی و نمایش و تشریفات می گذشته است. بخش سوم کتاب از فصل دوم به بررسی تشریفات تاجگذاری شاه جدید می پردازد.با این توضیحات مشخص می شود که برای بررسی تشریفات مهم درباری در دوره صفویه منبع مناسبی می باشد.
۱۳_سفرنامه شاردن: ژان شاردن در۱۶۴۳م. در پاریس به دنیا آمد و احتمالا در ۱۷۱۳م. در نزدیکی لندن درگذشت . آنچه بیش از همه شاردن را مشغول ساخته توصیف او از وضع جامعه ایرانی در نیمه دوم سده هفدهم میلادی است که حاصل سفرهای متعدد به ایران عصر صفوی است. منابع اطلاعات شاردن درباره ایران قدیم ، آثار یونانیان و رومیان مانند آریان کنت کورت ، هرودوت ، استرابون و دیگران بود. وی بسیاری از اطلاعات آنها را در متن سفرنامه خویش گنجانده است. از سوی دیگر روشن است که او از گزارش های سفرنامه نویسان اروپایی پیش از خود مانند آنتونیو دوگووا، پدرو تی شی یرا، پیترو دلاواله ، ژان تونو، توماس هربرت و آدام اولئاریوس بهره برده است. اما شاردن اطلاعات این سفرنامه ها را ناقص و نارسا ارزیابی می کند و معتقد است که آنان درک درستی از جامعه ایرانی نداشته اند. ترجمه جدید سفرنامه شاردن در پنج جلد می باشد. گزارشات شاردن درباره راه و رسم زندگی مردم ، آیین دربار، وضعیت اصاف، معماری و فضای درونی منازل ، محوطه سازی باغ ها ، درختکاری و گیاه شناسی ( حتی ثبت شیوه های پیوند زدن درختان میوه در ایران) وغیره است سوای اینکه از دقت حرفه ای او در جواهرسازی که پرداختن و توجه به جزئیات را ایجاب می کرد. یکی از اتفاقاتی که وی با آن روبرو گردید ، انجام مراسم تاجگذاری شاه سلیمان بعد از انتشار خبر مرگ شاه عباس دوم بود. این واقعه و همچنین انتخاب جانشین و تاجگذاری سلیمان و رویدادهای دوساله اول سلطنت سلیمان مجموعه مطالبی است که محتوای نخستین کتاب شاردن به نام تاجگذاری سلیمان و فصل چهارم کتاب را تشکیل می دهد.
« ترنم به شعر که ازعادات و شیوه های ایشان به شمار می رفت لذت بخش نبود، ولی هنگامی که به مرحله تجمل خواهی و توانگری رسیدند و به سبب بدست آوردن غنائم ملت های دیگر در مهد رفاه و آسایش واقع شدند آنوقت به زندگی تر و تازه و همنشینان ظریف و شیرینی آسودگی پی بردند».(ابن خلدون،۸۵۴،۲:۱۳۶۲)
درآمد
«بار» در اصل بنا به آنچه در لغت نامه دهخدا آمده به معنی «اجازه» و «باربُد» به معنی «خداوند بار» ، «پرده دار و سالار بار و رئیس تشریفات » است.(دهخدا،۴۰۲۰،۳:۱۳۷۷) وآیینی که مربوط به این امر می شود را آیین به تخت نشستن پادشاه و پذیرفتن اشخاصِ مربوط می نامند. (همان جا) درواقع بار یکی از مهمترین آیین های درباری و کشورداری ایران و یکی از آشکارترین مثال های پیوستگی و استمرار فرهنگ این کشور و نفوذ آن در فرهنگ های دیگر است. گویا در ابتدا، در بعضی از تشریفات، ازمراسم مشابه در مصر و آشور تاثیر پذیرفته و بعداً خود نیز بر مراسم امپراطوری روم و اروپای قرون وسطی و از همه مهمتر بر دستگاه خلافت اثر گذاشته است.(خالقی مطلق،۱۹۵،۱:۱۳۷۵) موضوع این رساله؛ پژوهش در جزئیات این آیین با تکیه بر نوع این آیین در دوره های مختلف تاریخ ایران خصوصا با تکیه برعصر صفویه ؛ است.
بار و آیین آن در ایران قبل از اسلام(دوره هخامنشی و ساسانی)
از زمان هخامنشیان برخی سنگ نگاشته ها از صحنه بار شاهان وجود دارد که خود گواهی بر اهمیت بزرگ این آیین است. نقش های برجسته بر روی سنگ از دوران هخامنشی ، بویژه نقشی که گروه باستان شناسان امریکایی درسال ۱۳۱۵ه.ش در محل خزانه تخت جمشید کشف کردند، مراسم باردادن داریوش را نشان می دهد. مراسم بدین شرح بود که متقاضی درخواست خود و دلایل آن را به رئیس تشریفات تسلیم می کرد و رئیس تشریفات مراسم معمول را توضیح می داد و در روز موعود او را تا حضور شاه همراهی می کرد. شاه با لباس و زیورهای سلطنتی ، کلاهی موسوم به « کَدرِس » برسر، عصای سلطنتی بلندی در دست راست و گل نیلوفری در دست چپ، راست بر تختی که دارای پشتی بلند بود می نشست . خدمتکاران و محافظان شخصی شاه پشت سر او می ایستادند.(خالقی مطلق،۱۹۵،۱:۱۳۷۵)
باتوجه به شرح پلوتارخ و تصاویر سنگ نوشته های این دوره می توان تشریفات بارخواهی را در دربار هخامنشی در خطوط کلی چنین ترسیم کرد که بارخواه نخست به رئیس بار که همان « هزارپد» یا به یونانی chiliarch یعنی« رئیس گارد» معروف هزارپاتی بود رجوع می کرد.(همان جا) در شاهنامه این مقام «سالاربار» و«پرده دار» خوانده شده است.(فردوسی،۲۹۱:۱۳۷۴) شخص بار خواه نام و تقاضای خود را می گفته و در صورتی که پادشاه حاضر به پذیرفتن او می گشت ، رئیس تشریفات بار دست راست او را می گرفته و به حضور شاه می برد.(خالقی مطلق،۳۹۸،۱۹:۱۳۶۶) مهمترین نکاتی که بارخواه می بایست در حضور پادشاه رعایت کند این بود که در جلوی پادشاه به رسم زمین بوسی خود را به خاک افکند، از مرز معینی به پادشاه بیشتر نزدیک نشود، پیش از پادشاه لب به سخن نگشاید، هنگام سخن گفتن با پادشاه دست خود راجلوی دهان بگیرد و مواظب سخن خود باشد. (همان جا)
مهمترین باری که در دربار هخامنشی برگزارمی شد، هنگام جشن های نوروز و مهرگان بود. در روز نوروز بزرگان و نجبای پارسی و مادی از پله وسیعی که مقابل تخت جمشید قرار گرفته است بالا می رفتند و در مقابل «دروازه بزرگ خشایارشا» از میان مجسمه هایی که نیمه پیکرشان انسان و نیمه دیگر حیوان است و به عنوان نگهبان در مدخل کاخ قرار داده شده اند عبورمی کردند. این حیوانات افسانه ای هراسناک، کم نظیر دنباله حیوان های عجیب الخلقه آشوری بودند، در واقع این تمثال ها برای بزرگداشت شاهنشاهی هخامنشی در این مکان قرار داده شده بودند.(گیرشمن،۱۵۴،۲:۱۳۴۶)
کاخ های هخامنشی معمولا مرکب از چهار قسمت بود. دروازه اصلی ، تالارپذیرایی، تالار بار و اطاق های مسکونی، جای برگزاری این بارها معمولا در تالاری از کاخ بود ، ولی در بهار و تابستان گاهی در باغ کاخ سلطنتی، برگزار می شد. در این حالت ، تاج وتخت را به باغ می بردند و سایبانی برپا میکردند. در دوران هخامنشیان تالار صد ستون که آن را « تالار تخت » نیز می نامیدند از تمام تالارهای تخت جمشید مجلل تر بود و شاهنشاه درآنجا هدایای ملل دیگر را می پذیرفت.(همان:۲۰۱) اما معمولا از تالار کاخ آپادانا برای این مراسم بار شاهی استفاده می کردند. (همان:۱۳۸) با نگاه به موقعیت و آثار به جا مانده از این کاخ مشاهده می کنیم که دو پلکان بزرگ در دو طرف شمال و مشرق در مقابل کاخ آپادانا واقع است. در نمای خارجی پلکان، اشخاصی که در تشریفات نوروز شرکت دارند نشان داده شده اند. در آن قسمت که پله ها واقع اند سربازان نگهبان پارسی در دو ردیف روی پله ها ایستاده اند، و از میان آنها شاه و بزرگان مملکت خواهند گذشت. در این جشن ها بزرگان قوم های ایرانی و ساتراپ ها با پیشکش های خود به پیشگاه پادشاه بار می یافتند . نمایندگان ۲۳ ملت تابع شاهنشاهی و درباریان پارسی و مادی، همراه اسب ها و گردونه های پادشاهی و سربازان شوشی دیده می شوند.(همان:۱۵۴) نمایش این واقعه هنوز بر روی پله های کاخ آپادانا دیده می شود.(تصویرشماره ۱)
در واقع چنین به نظر میرسد که شاه هخامنشی با همه قدرت خود و با وجود همه تشریفات سنگین و دقیق سعی داشت خودرا پادشاهی پدر وار و آخرین مرجع قانون و آخرین ملجأ بارخواه که به کار او به اغماض و لطف می نگریست، رفتار کند. در واقع اعیاد بزرگ ملی ایرانیان مانند نوروز و مهرگان موقعیتی بود برای دادن هبه های بزرگ و اعطای هدایای افتخارآمیز توسط پادشاه؛ به طوری که مجرمین در چنین روزهایی مورد عفو قرار می گرفتند و اگرمجرم دارای خون اشرافی بود اجازه سرکشیدن جام عفو«کاسه امان را می یافت.(اشپولر،۱۳۵،۲:۱۳۶۹) درواقع این رفتار پراغماض پادشاه با بارخواه ، آخرین امید مردم بود که با بار یافتن به حضور پادشاه بتوانند همه بی عدالتی ها و کارشکنی های ماموران دولتی و درباریان را که در حق آنها شده بود را جبران کنند. به سخن دیگر بار دادن مترادف «داد دادن» و بارخواهی و باریابی مترادف «دادخواهی و دادیابی » بود. از این رو یکی از معیارهای
مهم داد دوستی پادشاه در چشم مردم این بود که پادشاه زود به زود به بار بنشیند. چنانکه خواجه نظام الملک در سیاست نامه می گوید: «چاره نیست پادشاه را از آنکه هرهفته ای دو روز به مظالم بنشیند و داد از بیدادگران بستاند و انصاف بدهد و سخن رعیت به گوش خویش بشنود بی واسطه».(نظام الملک،۱۲:۱۳۶۴)
در ایران باستان ، بارشاهی بخش مهمی از نظام حکومتی بود و باردادن از پادشاهان جدا نبود. چنانکه با موقوف ماندن بار، پادشاهی نیز موقوف می ماند.(فردوسی،۷۲۲:۱۳۷۴)
به همین جهت آموزش قواعد مراسم باردادن بخشی از تعلیم و تربیت شاهزادگان بود. (جاحظ،۹۶:۱۳۸۶) و به دلیل اهمیت این تشریفات بود که پرده دار از یکی از اسواران انتخاب می شد و او را«خرم باش» می گفتند.(مسعودی،۲۴۱،۲:۱۳۴۷) اسواران در واقع به مانند همان افسران لشکر ساسانی بودند.(کریستنسن،۷۹:۱۳۸۴) اهمیت این منصب در دوره ساسانی به قدری است که راوندی به نقل از عمل اردشیر بن بابک ساسانی مینویسد؛ «و آیین جهانداری و رسوم شهریاری ظاهر کرد؛ اردشیر بابک گفت پاذشاه بایذ که وزیری را بدست آرذ و حاجبی را بگمارذ و ندیمی را بدارذ و دبیری را بیارذ که وزیر قوام مملکت بوذ و ندیم نشان عقل شوذ و دبیر زیان دانش او باشذ و حاجب سیاست افزایذ».(راوندی،۹۷:۱۳۸۵) همچنین مسعودی می گوید؛ «خواص اردشیر سه طبقه بودند، نخست اسواران و شاهزادگان بودند و جایِ این طبقه طرف راست پادشاه بود و ده ذراع با او فاصله داشتند و اینان نزدیکان و ندیمان و مصاحبان شاه بودند و همه از اشراف و دانشوران بودند. طبقه دوم ده ذراع از طبقه اول جای داشت و اینان مرزبانان و شاهان ولایات مقیم دربار بودند و سپهداران بودند. جای طبقه سوم نیز ده ذراع دورتر از جایِ طبقه دوم بود و اینان دلقکان و بذله گویان بودند اما در این طبقه سوم پست نژاد و فرومایه وجود نداشت».(مسعودی،۲۳۹،۲:۱۳۴۷)
گویا مقام اسواری مقامی موروثی بوده است و چون یکی از آنان می مرد یک اسوار زاده دیگر را که تربیت یافته بود به پرده داری می گماشتند و بدین نام می خواندند و هر که به رتبه پرده داری می رسید، همیشه به حکم شاه از طبقه شاهزادگان یا از پسران اشراف منتخب می گردید و چون او زندگی را بدرود می کرد به جای وی، از همان طبقه و با همان درجه ، فرد دیگری معین و گماشته می شد.(جاحظ،۹۶:۱۳۸۶) که همان طور که گفته شد دارنده این مقام نام خرم باش را داشت. (مسعودی،۱۴۱،۲:۱۳۴۷)
در همه دوره های تاریخ ایران، دارندگان این مقام از منزلت و نفوذ بسیاری برخوردار بودند و غالبا در جریان توطئه هایی قرار داشتند که در برخی از موارد به خلع یا قتل فرمانروا و گاهی نیز به ارتقای مقام خود ایشان منجر شده است . در این مورد می توان به شرحی که در تاریخ بلعمی درباره سوء قصد به جان بهرام چوبینه در جریان بار دهی صورت گرفت اشاره نمود؛ «پس از این رسول سوی خاتون شد و او را خواسته بسیار بداد و گفت حیلت کن تا بهرام را تباه کنی . خاتون را غلامی بود ترک و او را بیست هزار درم بداد و گفت دشنه را به زهر آب داده برگیر و گفت: برو بدر بهرام و بار خواه و با او حدیث کن از زبان خاتون و او را دشنه بزن . غلام بدر بهرام شد و گفت پیغام خاتون دارم چون در شد و با بهرام حدیث می کرد دشنه از آستین بیرون کرد و بر شکم بهرام زد».(بلعمی،۱۰۸۷،۲:۱۳۴۱)
در واقع هر کس در هر مقامی که بود می بایست نخست بوسیله پرده دار از شاه اجازه بار می گرفت. روایت زیر اهمیت این مسئله را آشکار می کند بر طبق گزارش جاحظ روزی که یزدگرد پسرش بهرام را بدون آن که قبلا اجازه بارگرفته باشد در بارگاه خود می بیند به او دستور می دهد که برود و پرده دار را سی تازیانه بزند و شغل پرده داری را از او بگیرد. بهرام پس از اجرای فرمان پدرش می آید تا دوباره درون بارگاه گردد. ولی این بار پرده دار جدید مشتی بر سینه او می زند و مانع از ورود وی به درگاه پادشاه می شود و به او می گوید اگر یک بار دیگر تو را در اینجا ببینم شصت تازیانه ات خواهم زد . سی تازیانه برای ستمی که به پرده دار پیشین نمودی و سی تازیانه برای ستمی که می خواهی برای من کنی .(جاحظ،۱۹۳:۱۳۸۶)
مراسم بار در دربار ساسانی بر این گونه بود که بارخواه به سالار بار یا پرده دار رجوع می کرد. و درخواست بار یافتن می نمود. سالاربار نزد پادشاه می رفت و پس از گرفتن موافقت شاه بار خواه را بحضور پادشاه می برد.
به سالار نوبه بفرمود شاه که گودرز و طوس و گوانرا بخواه.
(فردوسی ،۲۹۱:۱۳۷۴)
در موقع باردادن جایگاه بارداده شدگان کاملا مشخص بود هریک از آنان جایگاه مشخصی داشت و میزان نزدیکی آنها به پادشاه نشانه اهمیت مرتبه او بود . مثلا مقام افراد نشسته بالاتر از افراد ایستاده و قرار گرفتن در سمت راست پادشاه مسلماً مهمتر و با اهمیت تر از سمت چپ پادشاه بود.(کریستنسن،۲۸۵:۱۳۸۴) (فردوسی،۶۹۴:۱۳۷۴)
و همانطور که اشاره شد طبقه نخست که طرف راست پادشاه بودند و با وی ده ذراع فاصله داشتند طبقه اسواران و شاهزادگان بودند.(مسعودی،۲۳۹،۲:۱۳۴۷) از دوران اردشیر همه شاهان ایران از ندیمان روی نهان می داشتند. درواقع اینطور بوده است که مابین شاه و طبقه اول بیست ذراع فاصله بود چرا که پرده ای که جلو شاه بود با شاه ده ذراع فاصله داشت و متعاقب آن تا طبقه اول که در مراسم حضور داشتند نیز ده ذراع فاصله بود.(همان:۲۴۱، فردوسی،۳۷۶:۱۳۷۴)
سالار بار نخست بار خواه را در حالی که دست او را گرفته بود به جایی که در تالاربار برای او در نظرگرفته شده بود می برد.
بیامد همانگاه سالار بار فرستاده را برد زی شهریار.(همان:۳۳)
بنا به گفته مسعودی «چون شاه با ندیمان و معاشران می نشست خرم باش یکی را می گفت تا از فراز ترین جای قصر بانگ برآرد و به آواز بلند که همه حاضران توانند شنید بگوید: ای زبان سر خود را مصون دارکه امروز با پادشاه نشسته ای ».(مسعودی،۲۴۱،۲:۱۳۴۷) بعد از آنکه رخصت داده شد بار خواه وارد می شد و دستار سفید پاکی از آستین بیرون کشیده پیش دهان می گرفت این دستمال را «پَدام» می گفتند. (کریستنسن،۲۸۸:۱۳۸۴) ولی در شاهنامه نام آن «دستار» یعنی دستمال است و عبارت دستار چینی که در شاهنامه به کار رفته نشان می دهد که دستمال ابریشمین بوده است،که بارخواهان موظف بودند در مراسم بارخواهی خود از آن استفاده کنند. (فردوسی ،۷۸۴:۱۳۷۴)
درواقع آن دستمال را در مقابل اشیاء و عناصر مقدس به دهان می گرفتند تا نفس موجب پلیدی آن شی یا عنصر (در اینجا فره شاهی ) نشود.(کریستنسن،۲۸۸:۱۳۸۴) سپس پرده دار پرده را بر می داشت ودر پشت پرده شاه بر روی تخت و در زیر تاج و در جامه و آرایشی باشکوه وپر هیبت نمایان می گشت .(فردوسی،۲۷:۱۳۷۴)
کسی که به حضور پادشاه می رسید بایستی مطابق رسم قدیم نماز(تعظیم) کند.(کریستنسن،۲۸۸:۱۳۸۴، فردوسی،۲۹۰:۱۳۷۴، همان:۳۲)
پس از این اقدام آن شخص نزدیک می شد و دربرابر شاه به خاک می افتاد . ودرآن حالت می ماند، تا شاه اورا اجازه برخاستن دهد.(کریستنسن،۲۸۸:۱۳۸۴) رسم زمین بوسی عینا می بایست حتما بجای آورده می شد. (فردوسی،۲۹۹:۱۳۷۴)
همچنین بوسیدن تخت و دست و انگشتری پادشاه نیز مرسوم بود.
ببوسید تخت و بمالید روی بر آن نامور مهر و انگشت اوی.(همان:۵۵)
گویا پس از آنکه بار خواه زمین را می بوسید وپیش از آنکه به پادشاه نزدیکتر شود به روی او گرد مشک می زدند. (همان:۶۰)
سپس شخص بارخواه با کمال احترام با دست سلام می داد. و چون شاه اجازه سخن گفتن عطا می کرد، آن شخص یک جمله ادا می کرد که دعای سعادت پادشاه بود . معهودترین این کلامها «انوشک بَوید» بود به معنی «جاویدان باشید» و یا «اوکامگ رسی » به معنی «به کام برسی » . در واقع بار خواه، پادشاهان ساسانی را با لقب «اَشمابَغان» به معنی «شما موجودات الهی » ویا «مقام الوهیت شما» خطاب می کردند. ودر خطاب نام او را به زبان نمی آوردند. که این ها به نوعی نشانه ای از نگاه فرا طبیعی و نشان دادن جایگاه خاص الهی پادشاه در ذهن بار خواه بود.(کریستنسن،۲۸۸:۱۳۸۴) این شیوه خطاب قرار دادن پادشاه در حکومت هایی که صبغه مذهبی در آنها بیشتر و پررنگ تر است، نمود بیشتری دارد بطوری که در فصل های آتی درباره شاهان صفوی نیز همین رویه ادامه پیدا می کند.
استفاده از موسیقی نیز در جریان بار دهی پادشاه رواج داشته بنا به گفته مسعودی به نظر می رسد بعد از اینکه اجازه بار از سوی پادشاه صادر می شد بار خواه بی صدا و بدون آنکه با سر و دست به جایی اشاره کند به جای خود می نشست . آنگاه پرده دار می گفت «ای فلان تو فلان و فلان آواز را بخوان و ای فلان تو فلان و فلان نغمه را در فلان دستگاه موسیقی بزن».(مسعودی،۲۴۱،۲:۱۳۴۷)
بنا به گفته کریستنسن گویا رسم دیگری نیز در روز بار معمول بوده است و آن دادن درخواست خود به شاهنشاه از طریق «رُقعه» است .(کریستنسن،۲۹۰:۱۳۸۴) چرا که جاحظ نقل می کند که در زمان پادشاهی موسوم به اردوان احمر (یکی از پادشاهان اشکانی ) اگر کسی از حضار استدعایی از شخص پادشاه داشت باید آن را بر رقعه ای می نوشت و قبل ازتنقل به شاه تقدیم می کرد . تا شاه پیش از اینکه مست شود آن را بخواند و بفهمد؛ «اردوان منشوری کرد بدینگونه که هر کس را خواهشی و درخواهی باشد ، بر برگی بنویسد و پیش از وقت بر من عرضه دارد ، مگر پیش از آنکه به کارهای خود پرداخته، اندیشه ام به جایی دیگر معطوف باشد به خواهش او نظر افکنیم و حاجتش روا کنم . و اگر کسی بی هنگام مسئلتی کند ناچار عقوبت ببیند».(جاحظ ،۹۷:۱۳۸۶) گویا بهرام گور این ترتیب را تغییر داد و دستور داد که بارخواه در موقع مستی شاه نیز می تواند عرایض خود را تسلیم خرم باش کند.(کریستنسن،۲۹۰:۱۳۸۴)
استفاده از اسب و یا هر موکب دیگر توسط بارخواه جایز نبود . جز شخص پادشاه که با اسب تا جلوی ایوان می رفت و از همان جلوی ایوان سوار بر اسب می شد، هیچ کس حق نداشت با اسب به حیاط کاخ بیاید.
به اسب اندر آمد به باغ بزرگ جهان ناسپرد جوان سترگ.
(فردوسی،۱۸:۱۳۷۴)
از این رو وقتی بارخواهی با اجازه قبلی شاه با اسب به کاخ می آمد، بزرگترین احترام را برای او یا کسی که او را فرستاده بود قائل بودند. مثلا درمورد فرستاده سلم و تور به درگاه فریدون.(فردوسی،۲۷:۱۳۷۴)
همچنین برای چنین کسی یا برای کسانی که هنگام بار منشور و خلعت و لقب می گرفتند هنگام ترک بار، اسب او را می خواستند. مثلا پس از خلعت گرفتن سام از منوچهر اسب پهلوان را خواستند. (فردوسی،۴۳:۱۳۷۴)
و کسی که مامور خواستن اسب بارخواه بود «بالای خواه »نامیده می شد.
خروشید مرد بالای خواه یکایک بر آمد زدرگاه.(همان جا)
جز این موارد بارخواه دارای هر مقامی که بود می بایست در جلوی کاخ از اسب پایین می آمد و پیاده به دهلیز کاخ می رفت و در آنجا می نشست تا سالار بار برای او اجازه بار می گرفت. روایت زیر اهمیت این مطلب را نشان می دهد وقتی شاه ترکان به دربار هرمزد می آید ،هرمزد با اسب تا دهلیز کاخ می رود . شاه ترکان با دیدن هرمزد از اسب پیاده می شود و بسوی هرمزد می رود. هرمزد پس از زمان کوتاهی همچنان سوار بر اسب به ایوان باز می گردد . شاه ترکان منتظر می ماند تا هرمزد به ایوان خود برسد . آنگاه خود سوار بر اسب می نشیند تا پیش هرمزد رود. ولی پرده دار عنان اسب او را می گیرد شاه ترکان ناچار از اسب فرود می آید و از دهلیز کاخ تا تالار بار پیاده می رود. (فردوسی،۷۱۱:۱۳۷۴)
یکی از ارکان و نشانه های پادشاهی برای هر شاهنشاهی داشتن تخت شاهی بود و در این رابطه نقل است که؛ «پرویز پس از کشتن بهرام سی و هشت سال بزیست اندر پادشاهی که هیچ خسرو آن خواسته گرد نیاورد که وی، نخستین چیز او را تختی زرین بود، و آنرا طاقدیس خواندندی و آنرا چهار پایه از یاقوت سرخ بود. که هیچ مَلک این را نبود».(بلعمی،۱۰۸۹،۲:۱۳۴۱) ولی باید دانست که حکومت ها تخت زرین را چندان بکار نمی بردند مگر زمانی که به مرحله عظمت و توانگری و تجمل خواهی می رسیدند و از آن بعنوان نمادی از ابهت و جلال و شکوه حکومت خود استفاده می نمودند.(ابن خلدون،۴۴۲،۱:۱۳۶۲)
بر طبق گزارش فردوسی خسرو پرویز بر پایه تخت طاقدیس سه تخت نهاده بود یکی پایین تر با تصویر میش و آن جای نشستن دهقانان یعنی نژادگان درجه سوم بود تخت دیگر که در میانه بود از پیروزه بود که جای « دستور» یعنی وزیر بود و یکی بالاتر به رنگ لاژورد که جای اسواران یعنی نژادگان درجه اول بود. پادشاه هرگاه می خواست با وزیر سخنی بگوید، وزیر از جای خود بر می خاست وبه نزد شاه می رفت . (فردوسی،۷۷۵:۱۳۷۴)
نشان های میش و پیروزه و رنگ لاژوردی از نشانه های پادشاهی بودند که در تاج و تخت و جامه و چادر و چتر و مهر و ظروف و فرش ها و دیگر اسباب و آلات دربار نیز بکار می رفت. بر طبق گزارش ابن بلخی در بارگاه خسرو اول سه تخت زر در سمت راست و چپ و پشت خسرو بود که به ترتیب جای نشستن شاهان چین و روم و خزر بود و این تخت ها همیشه آن جا قرار داشت و کسی دیگر اجازه نشستن بر آنها را نداشت. همچنین در جلوی تخت خسرو یک تخت زر بود که جای بزرگمهر وزیر بوده است و پایین تراز آن تخت موبد موبدان و پایین تر از آن چند تخت از بهر مرزبانان و بزرگان دیگر بود و در آنجا نیز جای هر کس معلوم بود . (ابن بلخی،۹۷:۱۳۶۳) این گزارش در شاهنامه نیست و به جای آن آمده است که خسرو اول بر تخت زر با تاج و باره و کمر زرین می نشسته است به نحوی که وزیر در یک دست او و دبیر در دست دیگر او و بزرگان گرداگرد او می ایستادند.
بیامد نشست از بر تخت زر ابا باره و تاج و زرین کمر
به یک دست موبد که بودش وزیر به دست دگر یزدگرد دبیر
[دوشنبه 1400-09-29] [ 06:28:00 ق.ظ ]
|